دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴

اقتصادی

قصری بر آب

قصری بر آب
پیام آذری - خراسان / روایت بازدید از «هرن کیمزه»، شاهکاری از هنر و معماری که قرار بود نسخه‌ای آلمانی از کاخ ورسای باشد در تابستانی گرم، راهی جزیره‌ای در میانه دریاچه کیمزه ...
  بزرگنمايي:

پیام آذری - خراسان / روایت بازدید از «هرن کیمزه»، شاهکاری از هنر و معماری که قرار بود نسخه‌ای آلمانی از کاخ ورسای باشد
در تابستانی گرم، راهی جزیره‌ای در میانه دریاچه کیمزه شدم؛ جایی که کاخی عظیم با الهام از ورسای فرانسه بنا شده است. کاخ «هرن کیمزه» یکی دیگر از پروژه‌های بلندپروازانه لودویگ دوم، پادشاه رؤیایی باواریاست؛ همان پادشاهی که قلعه نوی‌شوانشتاین را ساخت؛ اما هیچ‌کدام از آرزوهایش را به پایان نرساند. این کاخ روایت مردی است که در دنیای قدرت جایی برای خودش نمی‌دید و به هنر پناه برد. لودویگ دوم با ساخت قلعه نوی‌شوانشتاین، خیال‌های عاشقانه‌اش را به سنگ سپرد؛ اما با هرن‌کیمزه، می‌خواست آینه‌ای از عظمت لویی چهاردهم باشد. امروز این کاخ، با باغ‌های هندسی، سالن‌های طلاکاری و گالری آینه‌هایش، روایتی از بلندپروازی و تراژدی یک شاه است که گزارشی اختصاصی از بازدیدش را تقدیم‌تان می‌کنیم.
از مونیخ تا جزیره؛ شروع سفر
یک شنبه‌ای گرم در اواخر جولای، دما حدود 25درجه. قطار از ایستگاه مرکزی مونیخ به سمت جنوب شرقی حرکت کرد؛ حدود یک ساعت و نیم مسیر، از میان دشت‌های سبز و روستاهای آرام بایرن. مقصد، ایستگاه «پریِن آم کیمزه» بود؛ شهری کوچک در کنار بزرگ‌ترین دریاچه بایرن، که به «دریای باواریا» معروف است. بعد از رسیدن به اسکله، قایق سفید به سمت جزیره «هرن اینزل» حرکت کرد. در مسیر، سطح آرام دریاچه، پرواز پرندگان و کوه‌های آلپ در دوردست، تصویری بود که هر لحظه ارزش عکس گرفتن داشت. از اسکله تا کاخ، مسیر پیاده‌روی 15 دقیقه‌ای در دل جنگلی سبز است. تابلوی راهنما در طول مسیر، اطلاعات تاریخی کوتاهی درباره جزیره می‌دهد. وقتی از میان درختان، نمای مرمری کاخ پدیدار شد، برای لحظه‌ای تصور کردم در برابر ورسای ایستاده‌ام؛ همان هدفی که لودویگ دوم دنبال می‌کرد یعنی ساخت نسخه‌ای با شکوه‌تر از کاخ خورشید فرانسه. همانند قلعه نوی‌شوانشتاین ورود فقط با تور گروهی امکان دارد. پیش از ورود، به هر بازدیدکننده هدست داده می‌شود تا توضیحات را به زبان انتخابی خود بشنود: آلمانی، انگلیسی، فرانسوی یا اسپانیایی. من انگلیسی را انتخاب کردم. نکته جالب اینجاست که عکاسی در داخل کاخ ممنوع است؛ قانونی که در قلعه نوی‌شوانشتاین هم دیدم. این محدودیت برای حفظ آثار است، مگر برای اهداف تجاری که هزینه جداگانه دارد.

پیام آذری

باغ‌ها؛ شکوه فرانسوی در قلب بایرن
پیش از ورود، باغ‌های کاخ با فواره‌های مرتفع و مجسمه‌های اساطیری، نگاه هر کسی را خیره می‌کند. طراحی این باغ‌ها با الهام از سبک فرانسوی انجام شده، با همان نظم هندسی و خطوطی که در ورسای دیده می‌شود. مجسمه‌های برنزی از خدایان یونان و شیرهایی که در دو طرف آب‌نما قرار دارند، حس قدرت و جاودانگی را القا می‌کنند. اینجا جایی است که بیشتر گردشگران، توقفی طولانی برای عکاسی دارند.
ورود به کاخ؛ روایت طلا و آینه
با ورود به ساختمان، اولین چیزی که جلب توجه می‌کند، لوسترهای عظیم و دیوارهای پوشیده از طلاست. حس می‌کنی وارد جهانی شده‌ای که با بیرون هیچ نسبتی ندارد؛ دنیایی ساخته شده برای نمایش شکوه، نه برای زندگی روزمره.
گالری آینه‌ها؛ سالن بی‌انتها
گالری آینه‌ها، طولانی‌ترین و پرزرق‌وبرق‌ترین سالن کاخ است؛ الهام گرفته از سالن معروف ورسای. سقف با نقاشی‌هایی از اساطیر یونان پوشیده شده؛ رنگ‌های گرم طلایی در کنار آبی و قرمز، فضایی پرشکوه ایجاد کرده است. لوسترهای کریستالی، درخشان‌ترین نقطه سالن‌اند و انعکاس شان در ردیف آینه‌های قدی، توهمی از بی‌پایانی می‌سازد. یاد تالار آینه کاخ گلستان افتادم؛ هرچند آنجا با هزاران قطعه آینه کوچک ساخته شده و اینجا با آینه‌های عظیم یکپارچه، اما هدف یکی است: نمایش قدرت از طریق نور و انعکاس.

پیام آذری


بازار


اتاق خواب تشریفاتی
در ادامه، به اتاق خواب تشریفاتی رسیدیم؛ شاهکاری از زرق‌وبرق. تختی با سایه‌بان طلایی، پرده‌های مخملی زرشکی و دیوارهایی پوشیده از نقوش طلایی. راهنما گفت این اتاق هیچ‌وقت برای خواب استفاده نشده؛ فقط برای نمایش قدرت بود. این جمله، ذهنم را به تالار تخت نوی‌شوانشتاین برد، جایی که تخت سلطنت هرگز نصب نشد. انگار این دو مکان، دو فصل از یک داستان بودند: داستان مردی که رویاهایش را می‌ساخت، اما هرگز در آن‌ها زندگی نکرد.
سالن‌های جانبی و آثار هنری
در طول مسیر، سالن‌هایی با نقاشی‌های دیواری و سقف‌های طلاکوب دیده می‌شود. این نقاشی‌ها عمدتاً صحنه‌های اساطیری را به تصویر می‌کشند؛ الهام گرفته از آثار هنرمندان فرانسوی و ایتالیایی. جالب این جاست که برخی تزیینات با مشارکت هنرمندان مشهور مونیخ در قرن نوزدهم انجام شده است.
لودویگ دوم؛ شاه دو رؤیا
هرن کیمزه دومین پروژه بزرگ لودویگ بود؛ همان پادشاهی که قلعه نوی‌شوانشتاین را ساخت. شباهت میان این دو بنا اتفاقی نیست: هر دو با هدف خلق دنیایی متفاوت از واقعیت ساخته شدند، هر دو نیمه‌تمام ماندند، هر دو هزینه‌های هنگفتی به بار آوردند. تفاوت اصلی در فلسفه ساخت آن‌هاست: نوی‌شوانشتاین برای انزوا و خیال‌پردازی ساخته شد، الهام‌گرفته از اپراهای واگنر؛ هرن کیمزه برای تجمل و تقلید از شکوه لویی چهاردهم، پادشاه خورشید. نتیجه یکی بود: بدهی‌های سنگین و مرگ مشکوک لودویگ در سال 1886، در حالی که هیچ‌کدام از رویاهایش کامل نشد.
موزه لودویگ دوم؛ پشت صحنه بلندپروازی‌ها
پس از پایان تور، به بخش شرقی کاخ رفتیم؛ جایی که موزه لودویگ دوم قرار دارد. این موزه، گنجینه‌ای است از زندگی و بلندپروازی‌های او. در سالن نخست، لباس‌های سلطنتی با پارچه‌های فاخر و دوخت‌های طلایی به نمایش درآمده بود؛ لباس‌هایی که هر کدام قصه‌ای از مراسم باشکوه قرن نوزدهم را روایت می‌کردند. کمی جلوتر، ماکت کامل کاخ هرن کیمزه چشمم را گرفت؛ ماکتی که نشان می‌داد اگر طرح کامل اجرا می‌شد، این کاخ حتی از ورسای هم عظیم‌تر می‌شد. در کنار آن، طرح‌های اولیه و اسناد مالی پروژه قرار داشت؛ اسنادی که نشان می‌داد این رویا تا چه حد لودویگ را در بدهی فرو برد. در بخشی دیگر، نامه‌هایی از لودویگ به ریچارد واگنر به نمایش گذاشته شده بود. این نامه‌ها نشان می‌دهد علاقه او به هنر، مخصوصاً موسیقی، تا چه حد عمیق بوده است؛ علاقه‌ای که حتی در ساخت کاخ‌ها و طراحی فضاهایشان تأثیر گذاشته. برای لحظه‌ای، به این فکر کردم که چطور یک پادشاه می‌تواند چنین شیفته موسیقی و زیبایی باشد، در حالی که جهان اطرافش درگیر سیاست و جنگ است.


صومعه آگوستینی؛ پیشینه مذهبی جزیره
در بخش دیگری از جزیره، صومعه آگوستینی قرار دارد؛ بنایی که تاریخش به قرن دوازدهم بازمی‌گردد. امروز این صومعه به موزه تبدیل شده است، اما ردپای گذشته در هر گوشه آن پیداست. کتابخانه با قفسه‌های چوبی تیره و نسخه‌های خطی، بوی کهنگی می‌دهد؛ بویی که تو را به سده‌های دور می‌برد. در یکی از سالن‌ها، تصاویری از جلسه تدوین قانون اساسی آلمان در سال 1948 نصب شده بود؛ بله، همین‌جا بخشی از تاریخ سیاسی مدرن آلمان نوشته شد. این تضاد میان مکانی که زمانی محل دعا و نیایش بود و روزی میزبان بحث‌های قانون‌گذاری شد، برایم جذاب بود. در حیاط صومعه، گل‌های رز در سکوت شکفته بودند؛ سکوتی که با شکوه کاخ در فاصله‌ای کوتاه، تضادی شاعرانه می‌ساخت.
جشنواره موسیقی؛
آوای بتهوون در سالن آینه‌ها
در روزی که من به هرن کیمزه رفتم، از همان ابتدا راهنما توضیح داد که برنامه بازدید امروز محدودتر از حالت عادی است. دلیلش برگزاری جشنواره موسیقی هرن کیمزه بود که هر سال از 15 تا 27 جولای در این کاخ برگزار می‌شود. به همین خاطر، بازدیدکنندگان فقط تا ساعت 5 بعدازظهر می‌توانستند وارد کاخ شوند؛ بعد از آن، سالن آینه‌ها و بخشی از فضا برای اجرای موسیقی آماده می‌شد. جشنواره امسال با شعار «زمان شکوفایی» برگزار می‌شد؛ شعاری که به گفته برگزارکنندگان، بازتابی از اندیشه‌های لودویگ دوم است؛ شاهی که با همه آشوب‌های زمانه‌اش، به زیبایی و نوآوری ایمان داشت. او عاشق موسیقی بود، به‌ویژه آثار واگنر و این علاقه در انتخاب قطعات جشنواره نیز بازتاب یافته است. در این فستیوال، شاهکارهایی از تاریخ موسیقی جهان اجرا می‌شود: مِس در سی مینورِ باخ، نقطه اوج موسیقی مذهبی باروک و مِس بزرگ در دو مینور موتسارت که ناتمام مانده، اما همچنان یکی از پیچیده‌ترین آثار کلاسیک است. همچنین سمفونی‌های یوهانس برامس بخش دیگری از این برنامه‌اند؛ قطعاتی که به گفته منتقدان، پایان باشکوه دوران رمانتیسم و ادامه میراث فکری بتهوون است. اما این فقط درباره موسیقی نیست؛ این جشنواره تلاش می‌کند فضای قرن نوزدهم را زنده کند. کارکنانی با لباس‌های دوره لودویگ، پذیرایی با الهام از همان دوران و حتی طراحی صحنه‌ای که حس یک مهمانی سلطنتی را القا می‌کند، همه بخشی از تجربه‌ای است که بازدیدکنندگان دارند. سالن آینه‌ها که در طول روز برای گردشگران باز است، شب‌ها با انعکاس نور در صدها آینه و صدای ارکستر، به صحنه‌ای رؤیایی تبدیل می‌شود. ارکسترهای بزرگ جهان در این جشنواره حضور دارند؛ قیمت بلیت‌ها بین 30 تا 250 یوروست اما همان‌طور که یکی از راهنماها گفت: «این تجربه، نه یک کنسرت معمولی، بلکه بخشی از تاریخ زنده است.» وقتی این جمله را شنیدم، به این فکر کردم که لودویگ دوم، اگر امروز زنده بود، حتماً در صف اول این اجراها می‌نشست؛ جایی که هنر، رؤیا و واقعیت در هم می‌آمیزند.
پایان بازدید؛ تأملی بر میراث یک شاه
وقتی از کاخ خارج شدم و دوباره به باغ‌ها نگاه کردم، این فکر در ذهنم چرخید: چرا لودویگ این همه هزینه کرد؟ شاید او را به‌خاطر این رویاها «شاه دیوانه» نامیدند اما واقعیت این است که او به‌دنبال قدرت نبود؛ او در جهانی که نمی‌فهمیدش، به زیبایی پناه برد. هرن کیمزه و نوی‌شوانشتاین، هر دو نیمه‌تمام ماندند اما امروز، میلیون‌ها نفر را از سراسر دنیا به خود جذب می‌کنند؛ نه به‌خاطر شکستشان، بلکه به‌خاطر عظمت رؤیایی که در دل دارند. 
نویسنده: سید مجتبی پروانه جلیلی | خبرنگار


نظرات شما