بزرگنمايي:
پیام آذری - مراسم بدرقه پیکر محمدعلی اسلامی ندوشن از محل دانشکده ادبیات تا دانشکده حقوق دانشگاه تهران، که سالها در آن تدریس کرده بود برگزار شد.
مراسم وداع با پیکر استاد اسلامی ندوشن با حضور علی لاریجانی و محمدرضا بهشتی برگزار شد.
در مراسم تشییع پیکر این چهره مطرح فرهنگ و ادب که پیکرش روز گذشته پس از 18 ماه از کانادا به ایران بازگشت، افرادی همچون علی لاریجانی، امید مجد، علیرضا حاجیاننژاد، مصطفی موسویراد، روحالله هادی، عبدالرضا سیف، مصطفی ملکیان، سیدمحمدرضا حسینی بهشتی، محمد مقیمی، محمود اسعدی، محمدجواد حقشناس و مرتضی کارگر (مدیر انتشارات هرمس) به همراه جمعی دیکر از اهل فرهنگ، هنر و استادان دانشگاه و دانشجویان حضور داشتند.
در بخشی از این مراسم علیاصغر راسخ راد – کارگردان و مدرس تئاتر – متنی را درباره محمدعلی ندوشن به شرح زیر خواند:
“به نام خداوند جان و خرد؛ کزین برتر اندیشه برنگذرد
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
خواستم در ستایش این بزرگمردِ همدیار چند خطی بنویسم که شایسته شانش باشد دیدم در میان اینهمه چیزها که ادیبان و دانشوران در وصف او نگاشتهاند کار دشواری است و از من برنمیآید. پس بهتر دانستم چند رباعی از ایشان به همراه تکههای کوتاهی از یادداشتهای خودشان درباره خودشان را انتخاب کنم و برای شما بخوانم.
دو چیزِ متضاد در من بوده است:
“بلندپروازی” و “قناعت”. این ترکیبِ خوبی شد.
نسبت به چیزهایی بلندپرواز بودم و حتی کمالطلب. همیشه میخواستم فراتر از آنچه در دسترسم بود، بروم.
برعکس، در مواردی قانع. آنچه به آنها بیاعتنا بودم عبارت بود ازخواستنیهای رایجِ زندگی، همچون “پول و تعیّن و برووبیایِ اجتماعی”. گِردِ اینها نگشتم.
همواره بر زندگی مماس بودهام. گمان میکنم که این بهترین نوعش باشد. اگر افزون بر احتیاج باشد، خلاقیتِ روح را میگیرد. کمترِ آنهم فاسدکننده است.
اعتراف میکنم که از ‘ثروتمندشدن” میترسیدهام، هرچند که استعداد آنرا هم نداشتم. فکر میکردم که ثروت چیزی را “میدهد” و چیزی را “میگیرد” و آنچه را که “میگیرد” گرانبهاتر است.
بر هیچ “مقام و موقعیتی” حسرت نخوردهام، هیچ میزی بلندتر از میزی که در خانهام پشت آن مینشینم، نشناختهام.
هرگز آرزو نکردهام که از کشور دیگری جز “ایران” میبودم، و خوشبختیِ بزرگی برای خود میدانستم که زبانم فارسی است.
با عشق به در زدیم در نگشودند
با عقل به ره شدیم ره ننمودند
با اینهمه صد شکر که ناپیمودیم
آن راهی را که ناکسان پیمودند.
گر میوهای از باغ زمان بگرفتم
تا ظن نبری که رایگان بگرفتم
یک عمر عزیز در ازایش دادم
این دادم و آن جان جهان بگرفتم
گفتیم و شنیدیم و خبر هیچ نبود
وان عمر به سر رسید در گفت و شنود
وان گفت و شنود ره به جایی نگشود
چون آن صنمِ راهگشا رخ ننمود
و سرانجام این تکه از توصیف این مرد اخلاق و استاد بزرگ عرصه فرهنگ و ادب ایرانزمین را از قلم جناب علیاکبر جعفری ندوشن وام گرفتم قهرمان روزها آغاز زندگی را در ده، در “پهناوری بیابان، برهنگی خاک و تنهایی تپهها و خشکی رودخانه و خلوت شب و غربت ماهتاب” میگذراند، سپس همچون “پرندهای آزاد در جستوجوی هدفی نامعلوم به پرواز درمیآمد” و “هدفش شکفتن بود در حد اعلای وجود”. لذا، تا حد امکان از پیمودن مجاری معمول و دست یافتن به “تعین زمان” حذر میکرد.
بیشازپیش به نیروی درونی خویش متکی بود. به همین جهت از “جولان فکر و پویش خرامان آن” بیبهره نمیماند. هرگز از دغدغه جستوجوگری و روشنبینی بازنمیایستاد. گویا، سرزندگی و ماندگاری خویش را در کنجکاوی و روندگی مییافت. انتخابگر بود، اصل و قلب را بازمیشناخت، جوهر و عرض را از هم میگسلاند. از زوائد میپرهیزید، “در حواشی و فروع نمیماند”. جوهر و خلاصه میطلبید. آنچه بر ذائقهاش شیرین میافتاد، پیشامدهایی بود که شگفتگی در بر داشت و یا رو به وصول بود.
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر سر آن است کز سر ما بسازد خشت”
سپس بامداد فلاحتی – خواننده – قطعاتی را اجرا کرد.
قرار است پس از تشییع پیکر در دانشگاه، مراسم بزرگداشت اسلامی ندوشن در سالن حجتالاسلام دعایی موسسه اطلاعات برگزار شود.
درگذشت در کانادا، بازگشت به ایران
محمدعلی اسلامی ندوشن – شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم – که چند سال پیش برای دیدار با فرزندانش به کانادا رفت و بعد بهخاطر عوارض کهولت سن و کرونا آنجا ماندگار شد، پنجم اردیبهشت سال گذشته چشم از دنیا فروبست و خانواده پیکرش را همانجا به امانت به خاک سپردند تا در فرصت مناسب، طبق وصیت خودش به ایران برگردد و در نیشابور در جوار آرامگاه عطار و خیام آرام گیرد؛ هرچند زادگاهش یزد بود و از ندوشن برخاسته بود.
حالا البته قرار است علاوه بر تهران، با ندوشن و یزد هم وداع کند، با خانه پدری که آن را وقف کرده و دبیرستان محل تحصیلش. و در نهایت طبق وصیت خودش، در نیشابور و در جوار آرامگاه عطار و خیام آرام بگیرد.
نگاهی کوتاه به زندگی محمدعلی اسلامی ندوشن
محمدعلی اسلامی ندوشن متولد 1304 در ندوشن یزد بود که پنجم اردیبهشت 1401 در کانادا از دنیا رفت. او دانشآموخته حقوق بینالملل از فرانسه بود و استاد پیشین دانشگاه تهران، که علاوه بر درسهای حقوقی، به تدریس نقد ادبی، سخنسنجی و ادبیات تطبیقی نیز میپرداخت. اسلامی ندوشن سالها زندگی خود را صرف تحقیق در آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد و آثارش بهصورت کتاب در بیش از 50 جلد در زمینههای گوناگون اعم از ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده است.
برخی از کتابهای محمدعلی اسلامی ندوشن عبارتاند از: «ماجرای پایانناپذیر حافظ»، «چهار سخنگوی وجدان ایران»، «تأمّل در حافظ»، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «داستان داستانها»، «سرو سایهفکن»، «ایران و جهان از نگاه شاهنامه»، «نامه نامور»، «ایران را از یاد نبریم»، «به دنبال سایه همای»، «ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم»، «سخنها را بشنویم»، «ایران و تنهائیش»، «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟»، «مرزهای ناپیدا»، «شور زندگی» (وان گوگ)، «روزها» (سرگذشت – در چهار جلد)، «باغ سبز عشق»، «ابر زمانه و ابر زلف»، «افسانه افسون»، «دیدن دگر آموز»، «شنیدن دگر آموز»، «جام جهانبین» و «آواها و ایماها».