در میانهی قبول و انکار ایران
سياسي
بزرگنمايي:
پیام آذری - برای نمونه، ممکن است به دلایل طبیعتی، در محل سکونت برخی از مردم، به علت سرازیر شدن سیل، تعدادی از مراکز تسویه آب دچار مشکل شوند و در نهایت آبِ گلالود در لولهکشی ساختمان وارد شود و با پر کردن لیوان آب، امکان نوشیدن سلب شود. همین مسئله محتمل است که برای بسیاری از کشورهای توسعه یافته رخ دهد. ولی در کشوری که زیر فشار جنگشناختی قرار دارد، این رخداد، که به نیروی قهری طبیعت مرتبط است، میتواند با روایت ساختگی، به گردن دولت و نهادهای زیر مجموعۀ آن انداخته شود تا بیش از پیش زیر فشار حملات جنگشناختی کمر خم کند.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
زمانی که این اتهام به طور ساختگی متوجه دولت یا نهادهای خاصی شد، واضح است که اعتبار دولت در اذهان عمومی خدشهدار میشود. حال فرض کنید که این نمونۀ کوچک در تمام ابعاد و لایههای اجتماعی و با موضوعات مختلف پیوسته رخ دهد و از قضا، تبدیل به آماجی برای جنگشناختی شود. طبیعتاً اگر این روایتهای دروغین، به طور دائم و روزانه به اذهان عموم وارد شود و عمومیت یابد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پاسخ آن روشن است؟ دولت در سطح گستردهای اعتبار خود را از دست میدهد و در نتیجه، بحران آگاهی که پیشتر زمینههای آن وجود داشته، راه پذیرش روایتها را از سوی دولت سلب میکند و راه را برای روایت بیگانگان هموار میسازد.
غالباً وقتی مجموعِ موضوعات کوچک و دروغین، به تدریج کنار هم انباشت میشوند، ممکن است بدل به مذابی شود تا در اولین بزنگاه، فوران کند. در حالی که این نوع رخدادهای طبیعی در هر کشوری به وجود میآید، اما در کشوری که هدف جنگشناختی است و زمینههای بحران آگاهی را در خود نهادینه دارد، بدل به بحران امنیت ملّی و در آخر به بیثباتی و تزلزل نظم اجتماعی میانجامد. از قضا از آنجا که همیشه در هر کشوری فرصتطلبان در گوشه و کنار کشور به دنبال فرصتی برای سوداگری خود هستند، از بحرانهای به عمل آمده، فرصتی برای اغراض خود تدارک میبینند تا با کمک بیگانگان راه شکست کشورشان را هموار کنند. اما پرسش نخست این است که چه چیزی در درجۀ اول باعث میشود که روایت دروغ در جنگ شناختی، اعتباری به غایت حقیقی پیدا کند و مخاطبان، نتوانند شناخت راست را از دروغ تشخیص دهد؟ به گمان من ریشههای این مسئله را باید در بحث بحران آگاهی که مسبب جدایی دولت و ملت است جستجو کرد. البته دولتها پیوسته در بحث - مهمات ذهنی- که در نبردهای پنهان علیه یکدیگر استفاده میکنند، در جای خود قابل درک است، اما ریشههای خودبیگانگی میان دولت و ملت در جای خود، بحثی است که نمیتوان اهمیت ژرف آن را نادیده انگاشت.
چون دولتی که نتواند طبق مستندات تاریخی، خود و ملت را در تاریخ جانمایی کند و حتی به انکار و نفی گذشته دست بزند، طبیعتاً بذر بیاعتمادی میان خود و ملّت را کاشته است و محصول آن همانی میشود که ملّت گوشی به حقیقتگویی دولت نمیسپارد و در آخر هر دو نیرو (ملت و دولت) در جنگشناختی، مغلوب روایتهای دروغین میشوند. از این آتشِ ناپیدایی که مدتهاست به دامن ایران افتاده و هر دو نیرو را به صف آرایی علیه هم سوق داده، چه درسی میتوان آموخت؟ به نظر من باید آموخت که ایران همچون یک کِشتی عظیم و پرافتخاری است که در طول تاریخ و توسط بزرگانی هدایت شده، که با خواست و ذهن ایرانیان در هماهنگی بوده است. هرگاه ناخدای این کشتی بخواهد در فصلی از تاریخ، کشتی را بر خلاف میل و وجدان جمعی مردم، در مسیر خودخواستهای هدایت کند، حتی اگر این مسیر، افتخاراتی نیز به همراه داشته باشد، باز هم به علت اینکه با خواست و خاطرۀ جمعی ملّت در تضاد است، امکان ادامه مسیر را ناممکن میکند. زیرا کشتی حامل انبوهی از مسافرانی است که مسیر و مقصد کشتی را بر حسب ذهنیتِ تاریخی خود نمیپسندند، و در نتیجه تلاش میکنند، مسیر کشتی را تغییر دهند. از آنجایی که اختلاف نظر در میان مسافران و ناخدای کشتی (دولت) به وجود میآید، کشتی از حرکت خود باز میایستد و در میان اقیانوس عظیمِ تاریخ، سرگردان خواهد شد. علت آن این است نقشۀ راهِ جدید برای ناخدای کشتی شناخته شده نیست و بیم دارد که بدون نقشه، در مسیرِ پرمخاطرهای حرکت کند. از اینرو، چون مسافران از یک سو میلی به ادامه مسیر ندارند و از سوی دیگر، ناخدا بدون رضایت مسافران قادر به ادامه مسیر نیست، کشتی عظیم یعنی (ایران)، در میانۀ اقیانوس بزرگ میایستد و در اثر تلاطم و امواجی که به سوی او میآید، پیوسته به این جهت و آن جهت سوق مییابد و نمیتواند مقصد درستی را برای خود ترسیم کند. در چنین لحظۀ تاریخی، بدیهی است که کشتی (ایران) با انبوهی از خطرات، مواجه خواهد شد.
باری، آنچه باید آموخت این است که نمیتوان با جعل تاریخ و خیالبافی، مسافران این کشتی را که درک و علمی از مقاصد ناخدا (=دولت) ندارند و پذیرای آن نیستند، و همچنین، با مبانی تاریخیشان متعارض است، مجاب کرد که دست از مخالفتهای خود بردارند تا این کشتی به مسیر خود ادامه دهد. آنچه بیش هر چیزی باید مهم تلقی شود این است که ناخدای کشتی ایران یعنی (دولت)، باید در درجۀ اول دریابد که آرمان و خواست جمعی ملّت در فواصل تاریخ، مبتنی بر کدام مقصود بوده، و اکنون نیز، بر حسب طبع و منطق زمانه، کدام مقصد با دنیای کنونی سازگارتر است. چون ما در تاریخ نظر و عمل ایران، از دو گونه مقصد نهایی بهره جستهایم که هر کدام از این دو مقصد، سنّتی را به موازات تاریخ ایجاد کردهاند. یکی از این دو مقصد از طریق عزلت گزینی و قربانی کردن دنیا، به قصدِ رسیدن به ناکجاآباد به دست میآید و دیگری، ناشی از زندگی روی زمین است که معنویت و دانش را برای ساخت آثار دنیوی به کار میبندد. اکنون مسافران این کشتی بر اساس منطق دوران، یکی از این دو مقصد را بیشتر از دیگری میپسندند و برای آن تلاش و کوشش میکنند. اگر دولت نتواند به این درک باطنی برسد که مسافران این کشتی، کدام مقصد را برای زندگی خود برگزیدهاند، قطعاً و بلاشک، تضادی که میانشان به وجود میآید و در اثر جنگشناختی که از سوی بیگانگان متحمل میشوند، به توقف کشتی و سرگردانی آن منتهی خواهد شد. و این زنگ خطری است که باید به آن توجه کرد، زیرا در آن صورت، کشورهای بیگانه فرصت را غنیمت خواهند شمرد تا هدایت تاریخِ ایران را به نفع خودشان، ترسیم و دیکته کنند.
6565
کد خبر 1701987
-
جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱ - ۱۳:۵۰:۰۶
-
۱۹ بازديد
-
-
پیام آذری
لینک کوتاه:
https://www.payameazari.ir/Fa/News/506044/