بزرگنمايي:
پیام آذری - روایت نزدیکان از پروازی که به افلاک ختم شد، هنوز در دلها زنده است؛ این قصهای از فداکاری و عشق به خدمت است که از زمین برخاست، در آسمان جاودانه شد و اردیبهشت را به بهشت پیوند داد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از آذربایجان شرقی، هنوز دلهره و اضطراب آخرین لحظههای امیدواری در خاطر یاران شهدای پرواز اردیبهشت مانده است و کوچهپسکوچههای آذربایجان، تبریز و مراغه تشییع پیکر شهدای خدمت را از یاد نبردهاند.
روایت، روایت مردم دلداده تبریز است که پیکر خادمشان را از مصلی تا میدان ساعت تبریز بهسمت میدان شهدا بدرقه کردند، دختربچهها و پسربچهها، زن و مرد و پیر و جوان آمده بودند تا مسافران بهشت را بدرقه کنند.
پیرزن گریان یادآور مادر رئیسجمهور شهید و خادمالرضا (ع) بود و پیرمرد سید و سالخورده نشان از پدر روزگار دیده امام جمعه شهیدی داشت که مردم تبریز پیکرش را بدرقه میکردند.
پیکر شهیدان میآید و چشم مردم گریان میشد، دوربینها روایت میکرد و چشمها آماده بود، زبانها آماده بود تا نوای اندوه خود را به آسمان برساند؛ پیکرها از سمت میدان نماز رفتهرفته نزدیکتر میشدند و نوای اندوه مردم بلندتر میشد، گویا این بار این خیابان صحنهای از قیامت را به خود میدید.
سیل جمعیت پیکرهایی را بدرقه میکرد که مردم آخرین وداعشان را با آنها میکردند و دیدار دیگر به قیامت میماند، پیکرها از میان مردم رد شد و آنها پشت سر کاروان شهید، سینهزنان حرکت کردند و اشک ریختند، زنان و مردم در کنار هم قاب اندوهی ساختند که اشک و آه روایت شاخص آن بود.
اشکهای مردم در کنار هم، اشکهای نبود مردانی بود که دیگر قرار نبود تکرار شوند، جمعیتی گریان و اندوهگین داغ از دست دادن پدری را بر سینه داشت که تنها دلخوشیشان حضور او در میان مردم و برای مردم بود، شهیدی که هیچگاه مردم را فراموش نکرد.
اندوه، آه و اشک؛ این تمام روایت ناگفته تبریز در تشییع پیکر شهدای خدمت بود، اما آه را مگر میشود روایت کرد؟ مگر میتوان به سادگی از بغضهای فروخفته سالهای دور و دراز تبریز روایت داشت؟.

بِشنو از نی چون شکایت میکند، از جداییها حکایت میکند جمیله علمالهدی، همسر شهید آیتالله رئیسی این شهید را کسی میداند که جمهوریت اسلامی را به طور عملی تبیین کرد و مصداق عینی جمهوریت اسلامی بود؛ وی به خبرنگار ایمنا میگوید: سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است و ما از این جهت عزادار هستیم اما شهید آیتالله رئیسی هیچگونه توجیه و بهانهای را برای تعطیلی کلاس درس و دانشگاه نمیپذیرفت و بنده هم برای تدریس در کلاس درس دانشگاه حضور پیدا کردم.
همسر شهید رئیسی ادامه میدهد: یکی از مهمترین ویژگیهای ادبیات ایران شرح درد فراق است، همانگونه که مولانا میگوید «بشنو از نی چون شکایت میکند، از جداییها حکایت می کند» فراق درد بسیار سختی است، اما همین درد فراق اسباب تعالی و تذکیه است همانگونه که شاعران و عارفان و بزرگان دین در این زمینه شعرهای بسیاری سرودهاند و دیوان شعر و غزلیات امام راحل نیز مملو از شرح فراق است.
علمالهدی عنوان میکند: این درد بزرگ است اما فرصت هم همین جا است؛ ملت شهیدپرور ایران بارها و بارها در این درد سوختهاند و حماسه آفریدهاند، ویژگی ملت ما تولید حماسه از سوگ است و از سوگ فراق شهید جمهور ملت ایران دچار انفعال نشدند، بلکه حماسهای آفریدند که همه مردم دنیا از این شور و محبت و و هیجان و عواطف ملت شریف ایران انگشت به دهان ماندند.
وی با اشاره حضور رهبر معظم انقلاب در جلسهای در منزل شهید آیت الله رئیسی پس از شهادت ایشان، میگوید: رهبر معظم انقلاب فرمودند بر این فراق حق دارید گریه کنید، اما شکرگزار هم باشید چراکه با شهادت آیت الله رئیسی نظام جمهوری اسلامی چند پله به جلو رفت و شهادت وی کمتر از حیات برای نظام نبود.
همسر شهید رئیسی عنوان میکند: من هم شکرگزارم، چراکه با شهادت آیتالله رئیسی رفراندومی با قلبها انجام شد، خدا رفراندوم را انجام داد و مردم با اشک و آه دوباره به جمهوری اسلامی رأی دادند؛ این دستاورد بزرگی است که نباید آن را از دست داد چراکه از نگاه من دستاورد بزرگ شهید جمهور این بود که جمهوری اسلامی را به طور عملی تبیین کردند.
علمالهدی اضافه میکند: شهید آیت الله رئیسی طی سه سال ریاست جمهوری خود نشان داد که در جمهوریتی که اسلامی باشد، رابطه مردم و مسئولان چگونه است و نشان داد که اقتصاد چگونه باید مدیریت شود، وی توانست نشان دهد که اقامه عدل یعنی چه، از تمام ایدهها و تئوریهای مارکسیستی فاصله بگیرد و مفهوم دقیق اقامه عدل و همراهی علم و فرهنگ را نشان دهد و تحولات علمی را رقم بزند.
وی میگوید: تقویت جمهوری اسلامی و تاکید بر اسلامی بودن جمهوریت، دستاورد بزرگی است که با شهادت آیتالله رئیسی و همراهان وی به نمایش گذاشته شد.

سختترین دقایق و ساعات عمرمان را تجربه کردیم محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ دولت سیزدهم درباره ویژگیها و اقدامات شاخص شهید رئیسی بهویژه در حوزه فرهنگ خاطرنشان میکند: این شهید بزرگوار نگاه راهبردی و عمیقی به حوزه فرهنگ داشت و این نگاه محصول داشتههای عمیق وی از دانش فقهی شیعی و اجتهاد بود.
وی ادامه میدهد: شهید رئیسی خط فاصله روشنی با تحجر، استحاله فرهنگی و غربزدگی داشت و در تمام دوران خدمت مسئولیتهای مختلفی را عهدهدار بود، بهویژه در دوره ریاست جمهوری تلاش کرد تا قرائت فرهنگی انقلاب اسلامی ناشی از مکتب امام خمینی (ره) و آموزههای مقام معظم رهبری را در کشورت ساری و جاری کند.
وزیر ارشاد دولت سیزدهم تصریح کرد: شهید جمهور بسیاری از مشکلات و معضلات عمیق و چند دههای کشور را در حوزه فرهنگ رفع کرد و فضای آزادی بیان، آزادی اندیشه و آزادی قلم در دوره ریاست جمهوری شهید رئیسی درخشان بود.
اسماعیلی با بیان اینکه شهید رئیسی دوره درخشانی را در سه سال حکمرانی در حوزه فرهنگ به یادگار گذاشت، میگوید: امروز کسانی که شاید انتقادهای مهمی از کارکردهای عمومی حوزه فرهنگ طی چندین دهه اخیر داشتند نیز معتقدند که اتفاقات مهم و رو به جلو در دوره مدیریتی این شهید راه خدمت رخ داده است و امیدواریم فضای تعمیم و گسترش این اندیشهها بیش از گذشته فراهم شود.
وی درباره شرایط و حال و هوای روز وقوع حادثه سقوط بالگرد رئیس جمهور و هیئت همراه اظهار میکند: سختترین دقایق و ساعتهای عمرمان را در آن ساعات تجربه کردیم و بعد از ساعتها گشت و جستوجو برای یافتن سرنشینان بالگرد، بامداد روز دوشنبه سیام اردیبهشت سال گذشته سختترین لحظاتمان در محل سقوط بالگرد رقم خورد.
وزیر وقت ارشاد از حس و حال واپسین دقایق ماه اردیبهشت و سقوط بالگرد میگوید «تا آن روز چنین واقعه دردناکی را تجربه نکرده بودیم، اگر امروز بخواهم بیپردهترین صحبتم را با شهید رئیسی مطرح کنم، خواهم گفت که «دلتنگتان هستیم».

سومین امام جمعه شهید سیدمحمد حسن، برادر کوچک شهید آلهاشم از غم فراق کسی میگوید که حامی و الگو بود، آنکه مردم با او احساس راحتی میکردند «تا کسی الهی نباشد آرزوی شهادت نمیکند، در فیلمهایی که از او باقیمانده است میبینیم که شهید سید محمدعلی آل هاشم آرزوی شهادت داشت.
برادر شهید عنوان میکند: نمیدانم این اواخر او با خدایش چه معاملهای کرد که خدا شهادت را خواست، خیلی آرزوی شهادت میکرد و در جمع خانواده، در نماز جمعه و در دورهمی خانوادگی چند بار تأکید کرده بود خیلی دلتنگ شدم و کاش شهادت قسمت ما میشد.
وی ادامه میدهد: این اواخر در جمع خانواده سر سفره این دعا را کرد و گفت دعا کنید من هم شهید شوم، همه تعجب کردند که این چه حرفی است که حاج آقا میزند؟! اما حالا که فکر میکنم میگویم به او الهام شده بود؛ حاج آقا همه وسایل شخصیاش را در خانه و محل کارش جدا کرده بود، نامهای مربوط را نوشته و حساب و کتابها را مرقوم کرده بود، یعنی مشخص بود هر وسیله متعلق به کیست؛ گویا آماده یک مسافرت طولانی بود.
برادر شهید از صحبتهای روزهای آخر زندگی آل هاشم میگوید «تبریز تنها استان و مرکز استانی است که دو تا امام جمعه شهید و سید دارد و سومی هم در انتظار است، منظور خودش بود و در جای دیگر گفت شما دعا کنید، من هم از خدا میخواهم که عاقبت من به شهادت ختم شود؛ حالم خوب نیست!»
سخت بود، روایت از روز حادثه، روایت از لحظاتی که به سختی برایش گذشت، «سیام اردیبهشت و حدود ظهر برای یک مأموریت کاری عازم اطراف تبریز بودم، من در جریان سفر برادرم بودم و قرار داشتیم که قبل از مأموریت همراه هم کاری انجام دهیم، او به من گفت بعد از اتمام مأموریت خواهم آمد و با هم صحبت میکنیم، نیمه راه بودم که یکی از دوستان به من اطلاع داد حادثهای برای هلیکوپتر حامل رئیسجمهور افتاده، گویا فرود سختی داشته و برادر شما هم همراه رئیسجمهور بوده است، احتمال مجروحیت وی وجود دارد، بعد از شنیدن این خبر از مأموریت برگشتم و حدود یک ساعت و نیم بعد خودم را به تبریز رساندم. تماسها پشت سر هم بود و مجالی به من نمیداد، تمام خبر را با خودم مرور کردم و با آن منطقه آشنا بودم.
بردار شهید آل هاشم ادامه ماجرای آن روز را اینطور تعریف میکند «به دوستان گفتم، فرود اضطراری در آن منطقه امکان ندارد، مگر اینکه هلیکوپتر به جایی بخورد و بیفتد، بعد هم گفتند نه فرود اضطراری داشته است. نهایت کار تجسس شروع شد؛ هوای سرد، باد شدید، منطقه جنگلی و کوهستانی و هوای مه آلود همه دست به دست هم دادند که کار تجسس به سختی پیش برود.
وی ادامه میدهد: دوستان به من گفتند حاج آقا چند مرتبه با گوشی خلبان صحبت کردند و ما با شنیدن این خبر خیلی امیدوار شده بودیم، گویا حاج آقا گفته بود حال من خوب نیست! دیگران را نمیبینم و ما نیاز به کمک داریم؛ تا ساعت چهار و نیم صبح پیگیر بودیم و لحظات ما با خبرهای ناامیدکننده خیلی سخت و تلخ میگذشت، ساعت پنج صبح به ما اطلاع دادند محل حادثه را پیدا کردهاند، اما هیچگونه علائم حیاتی در سرنشینان هلیکوپتر دیده نمیشود، کمی بعد امید به حیاتشان از دست رفت و متوجه شدم احتمال شهادت برادرم هست و کار تمام شد!
برادر شهید از انتظار پدر و لحظه شنیدن خبر شهادت میگوید: «حادثه بالگرد را به پدر شرح داده بودم و به او گفتم نگران نشوید، ما خبرهای خوبی به شما خواهیم داد و آنها صحیح و سالم پیدا میشوند؛ صبح در منزل ابوی بودیم و او هم مجدانه پیگیر وضعیت عزیزان ما در هلیکوپتر بود، ساعت هفتونیم صبح بعد از چند تماس دوستان تسلیت گفتند و خبر شهادتشان به من رسید، پیش پدر بودم و نتوانستم خودم را نگه دارم، با ناراحتی به ابوی گفتم حاج آقا کار تمام شد، همه شهید شدند و هیچکدام زنده نیستند؛ پدر خیلی ناراحت شد و گفت آماده شویم به بیت برویم.
وی حال و هوای روز وداع با این شهید را اینگونه توصیف میکند: جلوی بیت رفتیم و دیدیم که مردم بیصبرانه برای همدردی جمع شدهاند، عصر همان روز یعنی روز دوم حادثه پیکرها را به تبریز آوردند و پیکرها قبل از تشییع به حسینیه امام خمینی (ره) منتقل شدند، حضرت آقا بر پیکر شهدا نماز خواندند و بعد از تشییع باشکوه، پیکر به تبریز منتقل و سوم خرداد در جمع عزیزان حاضر که با شور و شوق آمده بودند در تبریز تشییع شد؛ او آرزوی شهادت داشت و همه چیز به ارتباط با خدایش بازمیگردد، من در محل شهادت او، پیکرشان و دو بار چهره مبارک برادر را دیدم، گویا آرام خوابیده باشد؛ بیشک این آرامش به دلیل حضور در محضر معبودش است.»

دعایی که زود مستجاب شد رباب حدائق شریف، مادر شهید مدافع امنیت «حسین اجاقی» خاطرهای از استاندار شهید آذربایجان میگوید و به خبرنگار ایمنا عنوان میکند: شهید مالک رحمتی آن شب چندینبار به من گفت که از تو خواهش میکنم همان دعایی که در حق حسین کردی در حق من هم بکنی، به او گفتم من دیگر بیشتر از این تحمل ندارم، داغ حسینام هنوز برای من تازه هست و نمیتوانم داغ دیگری را تحمل کنم؛ انشاءالله شما هم شهید میشوید اما به وقتش.
وی ادامه میدهد: بعد از جمع کردن سفره متوجه شدم برای رفتن عجله دارد، از او خواستم شب را پیش ما بماند اما گفت فردا جناب رئیسی برای افتتاح سد به تبریز میآید، باید برای استقبال از ایشان آماده باشیم، به امید خدا دفعه بعد با خانواده به دیدنتان میآیم، موقع رفتن دوبار از کنار آسانسور برگشت و التماس کرد تا برایش دعای شهادت کنم، آن شب حال و هوا طوری بود که صحبتهایی که با دکتر رحمتی انجام میدادم انگار با فرزندم حسین بود؛ چند بار تاکید کرد که هر موقع کاری داشتی فقط به خودم بگو…
گزارش از ابوالفضل حُمامی؛ آذربایجان شرقی
کد خبر 865354