پیام آذری - فرهیختگان / ««رادیوچه» علیه ایرانزدایی؛ روایت خودآگاهی ایران» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم زهرا شمیرانی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
ایران را نمیتوان تنها در نقشه سیاسی یا مناسبات قدرت شناخت؛ ایران، پیش از آنکه یک مرز باشد، یک روایت تاریخی است. به همین معنا، هر تلاش برای تضعیف ایران در سطح سیاسی یا فرهنگی در اصل تلاشی برای بریدن پیوند ملت با داستان خودش است. آنچه در قرن اخیر به نام «ایرانزدایی» شناخته میشود، نه صرفاً نتیجه نقشهکشی استعمار بلکه تداوم یک پروژه روایتزدایی است؛ تلاشی برای بیرونراندن ایران از خاطره مشترک منطقه.
در برابر این روند، روایت نه فقط ابزاری فرهنگی بلکه پلتفرم قدرت است. در جهان امروز که میدان رقابتها بیش از هر چیز بر سر «تعریف واقعیت» شکل میگیرد، ملتی که توان روایت ندارد، قدرت تصمیم و اثرورزی ندارد. در همین بستر است که پادکست «رادیوچه» کوشیده نقطه اتکا را به حافظه تاریخی و روایت بازگرداند؛ تلاشی برای بازسازی سوژه ایرانی در دل تاریخ معاصر، از رجال پهلوی اول تا دیپلماسی پنهان دهه پنجاه. رهبران دورانساز و دورانسوز تا مهرهها و شاهمهرههای دستگاههای امنیتی.
«رادیوچه» بر بنیاد ایده خودآگاهی تاریخی شکل گرفته؛ مفهومی که پائول ریکور، فیلسوف فرانسوی، آن را ادغام زمان در هویت مینامد. از دید ریکور، انسان و جامعه هر دو تنها زمانی صاحب هویت هستند که بتوانند داستان خود را تعریف کنند و «روایت» را به مثابه شیوه پیوند گذشته، حال و آینده به کار گیرند. اگر این پیوند گسسته شود، جامعه دچار فراموشی سازمانیافته و ازهمگسیختگی در معنا میشود. ایران قرن بیستم، در معرض چنین گسیختگیهای روایتمحور بوده است؛ از تجزیه جغرافیایی تا تجزیه معنایی در روایتهای جهانی از خاورمیانه.
از این مرآ و منظر، «رادیوچه» نه یک محصول رسانهای یگانه که پروژه بازخوانی حافظه ملی است. روایتهایی که میکوشند مقاطعی از «تصمیم ایرانی» را در برابر فشارهای جهانی تصویر کنند. لحظهای که در آن «ایران بودن» نه یک وضعیت ثابت که یک آگاهی فعال است. این خودآگاهی، ضرورت ما در عصر انحلال مرزها و سلطه روایتهای استعماری است.
بازار ![]()
قدرت نه در سلسله وقایع بلکه در فهم تجربه زیسته تاریخ است؛ تجربه کسانی که در بزنگاههای سخت - از دوران رضاشاه تا انقلاب و جنگ سرد - به تصمیم فکر کردند. این بازگشت به تجربه زیسته، حافظه را از وضع اسطورهای خارج کرده و به «حافظه جمعی» بدل میکند؛ حافظهای که در آن تاریخ به صورت مرجعی برای تعریف منافع ملی بازخوانی میشود.
اما شکست روایتهای استعماری تنها با روایتسازی ممکن نیست؛ نیازمند تغییر در منطق فهم نیز است. استعمار، روایت را بر اساس «دیگریسازی» شکل میدهد: بازنمایی ملتها به مثابه موجوداتی ناتوان، خودتحقیرگر و فاقد عقلانیت تاریخی. راه مقابله با این منطق، بازخوانی تاریخ از درون زبان و تجربه خویش است؛ توضیح آنچه ملت ایران در هر دوره تصمیم گرفته و چرا توانسته در برهههای حساس نجات پیدا کند. به تعبیر ریکور، این فرایند نوعی واکاوی خاطره است؛ زیرا حافظه واقعی نه آن است که گذشته را تکرار کند، بلکه گذشته را تفسیر میکند تا از دل آن، امکان کنش در آینده پدید آید.
بدین روی، «رادیوچه» از تاریخ بیرونی به تاریخ درونی عبور میکند و از تحلیل روابط ایران با قدرتهای جهانی تا بازگویی چگونگی شکلگیری نگاه ایرانی به سیاست، دیپلماسی و هویت در رفتوآمد است. در این روایت، ایران نه قربانی تاریخ که سوژه کنشگر است. قدرتی که در پیوند اندیشه و حافظه معنا مییابد و از آن چیزی میسازد که در دورههای گذشته بارها نشان داده: ایران قوی، ایران روایتمند است.
این رویکرد نه نوستالژیک و نه صرفاً فرهنگی است؛ در واقع، راهی برای بازسازی قدرت ملی از مسیر معناست. در جهان شبکهای و پرهیاهوی امروز، تاریخ بیش از آنکه در کتابها یا آرشیوها باشد، در رسانهها روایت میشود. «رادیوچه» با انتخاب این قالب، تاریخ را از بایگانیهای رسمی بیرون آورده و به گفتوگوهای روز بازمیگرداند. هر اپیزود، بازآفرینی یکی از قطعات حافظه ایرانی است: از اتاقهای دربسته سیاست در تهران تا مأموریتهای رمزآلود در دیپلماسی جهانی.