پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴

مقالات

در رنج تصمیم سخت «پایان» ‌

در رنج تصمیم سخت «پایان» ‌
پیام آذری - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست من و سایر دوستان عذاب وجدان عجیبی را تجربه می‌کنیم؛ این حس که شاید باید کاری ...
  بزرگنمايي:

پیام آذری - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
من و سایر دوستان عذاب وجدان عجیبی را تجربه می‌کنیم؛ این حس که شاید باید کاری می‌کردیم، اما نکردیم. هرچند هیچ‌کدام از ما هم نمی‌دانیم‌ دقیقا باید چه می‌کردیم‌
نیلوفر حامدی| می‌شود اسامی را پشت هم ردیف کرد؛ اسامی زیادی که هر کدام از ما ممکن است بشناسیم و خاطره‌ای از آنها داشته باشیم. آمار که چندان هم دقیق نیستند و احتمالا در دسته محرمانه به علت حساسیت دسته‌بندی می‌شوند، به صورت قطره‌چکانی داده می‌شود؛ مثل اینکه «شش درصد از جامعه در سال 1401 دارای افکار خودکشی بودند» یا «3.7 درصد از افراد برای خودکشی برنامه‌ریزی کرده‌اند»، «حدود 40 درصد رزیدنت‌های پزشکی افکار خودکشی دارند». حالا اخبار مرتبط با خودکشی به‌طور روزانه جامعه ایرانی را در شوک فرو می‌برد. فرقی نمی‌کند از کدام دسته و رسته باشی، افسردگی و گاهی خودکشی می‌تواند یقه‌ات را بگیرد و همه چیز را از بین ببرد. تفاوتی نمی‌کند پزشک باشی یا بازیگر، مهندس باشی یا روزنامه‌نگار؛ این بحران فراگیر است. خودکشی دیگر نه یک بحران و آسیب مرتبط با روان که صرفا در یک فرد خود را بروز دهد، بلکه طبق گفته سخنگوی انجمن علمی روان‌پزشکان ایران «یک بحران ملی است». یا آن‌طور که «الف» می‌گوید: «انگار این روزها تعداد مرگ‌های ناشی از خودکشی از مرگ‌های عادی پیشی گرفته است».
بی‌خبر از رنج اطرافیان
حالا دیگر برای شمردن آدم‌هایی که به زندگی خود پایان داده‌اند، باید از انگشتان دستش کمک بگیرد؛ «کاف» یکی از این افراد است: «آن روزها دانشجو بودیم که دو برادر دوقلو که از گروه دوستی ما بودند، اقدام به خودکشی کردند. شبیه بمبی در دانشکده صدا کرد. سن کمی داشتیم و همه به هم ریخته بودیم. من با یکی از آنها خیلی صمیمی بودم و پس از او تا ماه‌ها زندگی‌ام شبیه انسان‌های عادی نبود. کمک تخصصی گرفتم و با دارو و روان‌کاوی هم‌زمان توانستم از آن دوره سخت عبور کنم. تصور می‌کردم اولین و آخرین باری است که چنین تجربه‌ای را می‌چشم، اما متأسفانه این‌طور نبود». «کاف» از 12 سال پیش تا به امروز، بارها این حس تلخ را تجربه کرده است: «احتمالا کسی که دست به چنین کاری می‌زند، هیچ تصوری ندارد از اینکه اطرافیانش را با یک زخم همیشگی غیرقابل درمان رها می‌کند و می‌رود. در همین پنج سال اخیر، سه دوست دیگر من خودکشی کردند. در حلقه‌های دورتر هم نام‌های زیادی را شنیدم که دست به چنین کاری زده‌اند. اما عجیب است که بعد از این مدت ما هنوز نمی‌دانیم باید در مقابل چنین موقعیتی چه کار کنیم».
عذاب وجدان داریم
یکی از شایع‌ترین احساساتی که اطرافیان فردی که دست به خودکشی زده تجربه می‌کنند، احساس عذاب وجدان است. «ج» که به‌تازگی و در فاصله یک هفته دو دوستش را از دست داده است، می‌گوید: «من و سایر دوستان عذاب وجدان عجیبی را تجربه می‌کنیم؛ این حس که شاید باید کاری می‌کردیم اما نکردیم. هرچند هیچ‌کدام از ما هم نمی‌دانیم‌ دقیقا باید چه می‌کردیم؛ چون اصلا بلد نیستیم ‌در چنین موقعیتی چه باید کرد و این ضعف آموزش و آگاهی در این زمینه است. موضوعی که شاید باید در مدرسه و دانشگاه به ما یاد می‌دادند». اگرچه او همچنان آگاه است که چنین حس عذاب وجدانی نیز خود‌تحمیلی است: «نکته غم‌انگیز اینکه چنین احساسی از شخصی که دست به خودکشی زده است به اطرافیانش تحمیل می‌شود، بدون اینکه او خودش هم از چنین چیزی مطلع باشد. تجربه چنین احساساتی خود یک چرخه مسموم می‌سازد، آن‌قدر که ما در همین مدت درگیر دو نفر از دوستان‌مان بودیم که از شدت فرسودگی خودشان در آستانه خودکشی بودند. این چرخه آسیب‌زننده و مهلک از آنجا شروع می‌شود که با خودت فکر می‌کنی چرا رفیقت دست به چنین کاری زد؟ و جواب می‌دهی شاید به خاطر اینکه به آنچه می‌خواست نرسید. و بعد به خودت نگاه می‌کنی و می‌بینی خودت هم نرسیدی و ناگهان خودت را در ورطه شکننده‌ای پیدا می‌کنی و دچار تردید می‌شوی که نکند تصمیم درست همین است». اما هیچ‌چیزی اندازه اینکه کار درست را بلد نیستیم، احساس فلجی به انسان نمی‌دهد: «ما واقعا بلد نیستیم باید چه کار کنیم. چگونه باید کمک برسانیم. حتی در اطراف‌مان افراد را می‌بینیم و متوجه هم می‌شویم که آن فرد متمایل به چنین تصمیمی است، اما کار درست در مقابلش را بلد نیستیم؛ باید به او پیام بدهیم یا نه؟ به اورژانس اجتماعی زنگ بزنیم؟ بعد از آن چه واکنشی از فرد دریافت می‌کنیم؟ واقعا گیج‌کننده است».
با 123 هم تماس گرفتم اما کمکی نکرد
‌«الف»، دختر 32ساله‌ای که حالا دیگر به نظرش مرگ‌های ناشی از خودکشی اطرافش از مرگ‌های عادی پیشی گرفته، حتی یک‌ بار با 123 که شماره تماس اورژانس اجتماعی است، تماس گرفت: «در فاصله کوتاه دو دوستم دست به خودکشی زده بودند و دو نفر دیگر هم بودند که مدام رفتارشان سیگنال‌های خطرناکی می‌داد. احساس بیچارگی می‌کردم. در شبکه‌های اجتماعی خوانده بودم که در صورت وجود افکار خودکشی در میان خودمان یا اطرافیان می‌توان با 123 تماس گرفت. یک مرتبه این کار را کردم شاید چیزی یاد بگیرم، اما راستش را بخواهید، تجربه خوبی نبود. بیشتر احساس گناه و شرم به من تزریق کردند».
اما «شیرین» که یکی از سوپروایزرهای قدیمی در فوریت‌های اجتماعی 123 است، می‌گوید خیلی وقت‌ها چنین تماس‌هایی نجات‌بخش هستند. او که 15 سال در کانون اصلاح و تربیت مددکار بوده است، می‌گوید: «نه به خاطر اینکه تجربه کار در 123 را دارم این را بگویم، اما موضوع این است که چنین تجربه‌هایی الزاما برای همه یکسان نیست. من و بسیاری از همکارانم، تماس‌های زیادی داشتیم که خوشبختانه توانستیم فردی را که قصد داشت اقدام به خودکشی کند، در لحظه بحرانی به شرایط باثباتی برسانیم». اما انکار هم نمی‌کند که همه به اندازه کافی در این امر مسلط نیستند: «مردم آگاهی درستی در این زمینه ندارند و جذب نیروهای ما هم گاهی با نقد مواجه می‌شود. به نظرم با توجه به شیب خودکشی در کشور باید سراغ چهره‌های متخصص‌تر رفت. من سامانه‌هایی را هم دیده‌ام که مشاوره نوشتاری می‌دهند و می‌توان با آنها چت کرد، اما هم زیاد شناخته‌شده نیستند و هم اینکه برای اثرگذاری نیاز دارند عمومیت پیدا کنند».
مداخله مؤثر در وضعیت خودکشی شمال ایران
«حمید یعقوبی»، رئیس جمعیت پیشگیری از خودکشی ایران، با اشاره به افزایشی‌بودن شیب خودکشی در کشور، پزشکی قانونی را مرجع اعلام آمار می‌داند: «مرجعیت قانونی اعلام آمار خودکشی با پزشکی قانونی است و آنها باید اعلام کنند که این آمار در سال‌های اخیر افزایش یافته یا خیر. اما متأسفانه از سال 1401 تا به امروز این آمار اعلام نشده است. مشاهدات ما در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که در یک دهه اخیر این آمار افزایشی بوده و هر سال هم بالاتر رفته است». از نگاه او شفافیت اطلاعات و آمار در این زمینه یکی از بهترین ابزارهای بازدارندگی و کنترل است: «با پنهان‌کردن چنین داده‌هایی تنها مردم کشور ما ضرر می‌کنند. این‌طور نیست که ما حرفش را نزنیم و سکوت کنیم و مثلا آبروی کشور حفظ شود، خیر. اصلا این‌طور نیست. اتفاقا اگر بخواهیم از اعتبار و آبروی کشور دفاع کنیم باید آسیب‌های اجتماعی را با بلندترین صدای ممکن بگوییم و از آن حرف بزنیم تا بتوانیم مقابلش بایستیم. وقتی آمار و اطلاعات درباره آسیب‌های اجتماعی در دسترس همگان باشد، به راحتی در وب‌سایت‌ها دیده شود، دستگاه‌های مسئول درباره آن حرف بزنند و برای مطالعه و پژوهش بتوان به راحتی به این آمار مراجعه کرد، دلسوزان، مدیران، دانشگاهیان و هر کسی که دغدغه‌ای در این زمینه دارد، می‌توانند وارد میدان شوند و آستین بالا بزنند». او که روان‌شناس بالینی است، با اشاره به یک مورد تجربی در استان مازندران ادامه می‌دهد: «به‌طور مثال ما در سال‌های اخیر متوجه شدیم ‌حدود 50 درصد از خودکشی‌های استان مازندران با سموم کشاورزی انجام می‌شود. نتیجه اینکه ما به‌عنوان جمعیت علمی فعال کشور در این زمینه وارد شدیم و با برگزاری جلساتی با دادستانی استان ضرورت مقابله با این موضوع را شرح دادیم. دادستانی هم دلسوزانه همراهی کرد و سیستم نظارتی خوبی برای فروش سموم کشاورزی در فروشگاه‌های مخصوص و عطاری‌ها تعبیه شد. چنین کنشی از کجا نشئت گرفت؟ از یک داده درست و حقیقی». یعقوبی معتقد است پنهان‌کردن داده‌ها، زیر فرش بردن حقیقت است: «یا مثلا ما می‌دانیم که بالاترین آمار خودکشی در چهار استان کشور مربوط به نوجوانان است.
چنین آگاهی کمک می‌کند تا نهادها و سازمان‌های مردم‌نهاد در آن استان‌ها تمرکز ویژه‌ای روی نوجوانان داشته باشند و شک نکنید که در صورت استمرار برنامه‌های اجرایی مفید در این زمینه، به مرور این آمار کاهش هم خواهد یافت. خلاصه اینکه این تصور نادرست که اعلام آمار خودکشی باعث افزایش آمار آن می‌شود گزاره‌ای مطلقا غلط است که تجربه جهانی هم آن را رد می‌کند. کما اینکه کشورهای دیگر جهان که به سمت اعلام شفاف داده رفتند توانستند این رقم‌ها را کاهش دهند. پنهان‌سازی و زیر فرش کردن حقایق، هیچ دردی را دوا نمی‌کند».
خودکشی یک آسیب صرفا فردی نیست
«امیرحسین جلالی‌ندوشن»، روان‌پزشک، عضو هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران و سخنگوی انجمن علمی روان‌پزشکان ایران نیز در گفت‌گو با «شرق» از اهمیت اعلام آمارها می‌گوید: «در حالی که بر اساس گزارش سازمان جهانی بهداشت، نرخ مرگ بر اثر خودکشی در بسیاری از کشورها طی یک دهه‌ اخیر شیب نزولی داشته، شواهد ملی موجود در ایران، از جمله دو ویرایش رسمی «سند ملی پیشگیری از خودکشی»، نشان می‌دهد که کشور ما در همین بازه با روندی صعودی مواجه بوده است. مهم‌تر آنکه داده‌های غیررسمی چهار سال گذشته حاکی از شتاب بیشتر این روند است. این اختلاف فاحش میان وضعیت جهانی و وضعیت داخلی، زنگ خطری است برای بازنگری در سیاست‌گذاری‌های فعلی‌». مسئله‌ خودکشی را نمی‌توان صرفا در سطح روان‌شناختی فرد خلاصه کرد: «خودکشی پدیده‌ای است درهم‌تنیده از عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی. فردی که به نقطه فروپاشی می‌رسد، معمولا در شبکه‌ای از ناکامی‌های ساختاری گرفتار است: بیکاری، بی‌ثباتی اقتصادی، احساس بی‌عدالتی، تبعیض جنسیتی و‌...، فقدان امکان مشارکت اجتماعی و از همه مهم‌تر، از دست رفتن امید به تغییر. به همین دلیل، درمان انفرادی هرچقدر هم حرفه‌ای باشد، در خلأ اجتماعی و نهادی نتیجه‌ای پایدار نخواهد داشت. پیشگیری مؤثر از خودکشی در ایران نیازمند سیاست‌گذاری ساختاری است؛ به معنای دقیق کلمه: بازتعریف نقش دولت در تضمین کرامت و امنیت روانی شهروندان، نه‌صرفا در مقام مجازات یا کنترل. اقدام دیگر اصلاح سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی است که در مناطق محروم یا در میان گروه‌های پرخطر، احساس بی‌قدرتی و بی‌افقی ایجاد کرده است».
او با اشاره به اهمیت توانمندسازی جامعه مدنی در این زمینه می‌گوید: «گام‌های دیگر هم توانمندسازی جامعه مدنی و نهادهای محلی برای ایجاد پیوندهای حمایتی در محیط زندگی مردم، از مدرسه تا محیط کار و رسانه‌ و تدوین سیاست رسانه‌ای مسئولانه‌ای است که به‌جای برچسب‌زنی یا روایت تراژیک، درباره علل ساختاری، ناکارآمدی‌ها و راه‌های جمعی پیشگیری گفت‌وگو کند. در واقع، همان‌گونه که فقر را نمی‌توان صرفا با آموزش صرفه‌جویی از میان برد، خودکشی را هم نمی‌توان فقط با توصیه به تاب‌آوری مهار کرد. جامعه‌ای که در آن احساس بی‌صدایی، نابرابری و بی‌عدالتی گسترش یافته، ناگزیر با افزایش رفتارهای خودویرانگر مواجه خواهد شد. اگر سیاست‌گذار بخواهد از آمار واقعی فرار کند یا مسئله را صرفا به اتاق مشاوره حواله دهد، عملا ریشه‌های بحران را پنهان می‌کند».
پیشگیری از خودکشی، نیازمند بازسازی امید اجتماعی
سخنگوی انجمن علمی روان‌پزشکان ایران، پیشگیری از خودکشی در ایران را نیازمند بازسازی امید اجتماعی می‌داند: «این کار بیش از هر چیز، نیازمند بازسازی امید اجتماعی است؛ امیدی که نه در شعار، بلکه در تجربه روزمره مردم از عدالت، اعتماد و امکان شنیده‌شدن شکل می‌گیرد. واقعیت این است که در سال‌های گذشته اقدام‌های متعددی در سطح ملی و بخشی انجام شده است؛ از تدوین «سند ملی پیشگیری از خودکشی» تا تشکیل کمیته‌های مختلف در وزارت بهداشت، سازمان نظام روان‌شناسی، آموزش و پرورش، نیروی انتظامی و حتی قوه قضائیه. با این حال، آمارها و گزارش‌های میدانی نشان می‌دهد که روند خودکشی، به‌ویژه در میان برخی گروه‌های آسیب‌پذیر، نه‌تنها کاهش نیافته، بلکه در برخی موارد شتاب گرفته است». مشکل بعدی تعدد نهادها و نبود هماهنگی ملی واقعی است: «در حال حاضر، ده‌ها نهاد و سازمان به نوعی «مسئول» تلقی می‌شوند -وزارت بهداشت، وزارت رفاه، آموزش و پرورش، سازمان بهزیستی، نیروی انتظامی، قوه قضائیه و غیره- اما هیچ سازوکار یکپارچه‌ای برای هماهنگی، تعریف مشترک از مسئله یا تقسیم مسئولیت وجود ندارد. نتیجه، رفتار جزیره‌ای و گاه متناقض است؛ مثلا در حالی که یک نهاد از ضرورت اطلاع‌رسانی و شفاف‌سازی می‌گوید، نهاد دیگر انتشار داده‌ها را ممنوع می‌کند».
خودکشی رزیدنت‌ها؛ موضوعی ملی
جلالی‌ندوشن با اشاره به اخبار و آمار مرتبط با خودکشی رزیدنت‌ها در کشور ادامه می‌دهد: «وقتی از خودکشی دستیاران یا پزشکان صحبت می‌شود، نباید دچار خطای تقلیل‌گرایی شویم و پدیده‌ای چندعاملی، پیچیده و اجتماعی را به «یک شغل» یا «یک فشار کاری» فروبکاهیم. خودکشی نه «شغلی» است و نه «ویژگی گروهی خاص». این نوع نگاه، خطرناک است چون می‌تواند باعث نادیده‌گرفتن عوامل واقعی‌تر و عمیق‌تر شود: ساختارهای معیوب حمایتی، نبود نظام مراقبت روانی پایدار، انگ اجتماعی نسبت به درخواست کمک و احساس بی‌عدالتی و فرسودگی مزمن در بدنه نیروهای انسانی. وقتی گفته می‌شود 30 یا 40 درصد از رزیدنت‌ها افکار خودکشی دارند، باید توجه داشت که چنین آمارهایی بیانگر رنج و فرسودگی روانی ناشی از شرایط کاری و اجتماعی است، نه نشانه‌ای از «ویژگی شغلی خودکشی‌زا». اگر فشار کاری به‌تنهایی عامل تعیین‌کننده بود، گروه‌هایی مانند کارگران معدن یا پرستاران در مناطق بحران‌زده باید بالاترین نرخ خودکشی را داشتند، درحالی‌که داده‌ها چنین نمی‌گویند».
خودکشی در ایران و هر جامعه‌ای که به مرحله بحران امید و فرسایش سرمایه اجتماعی رسیده، دیگر پدیده‌ای صرفا فردی یا پزشکی نیست، بلکه یک نشانه‌ ملی است: «خودکشی را باید مسئله‌ای ملی و یک بحران سلامت عمومی دانست، زیرا هم از دل ساختارهای اجتماعی و اقتصادی بیرون می‌آید و هم پیامد مستقیم سیاست‌گذاری‌های کلان است. چند دلیل روشن برای این نگاه وجود دارد، چون خودکشی شاخصی از سلامت اجتماعی است، نه‌صرفا روانی. در علوم اجتماعی و روان‌پزشکی مدرن، خودکشی همان نقشی را دارد که نرخ مرگ‌ومیر نوزادان برای سنجش کیفیت نظام سلامت ایفا می‌کند: معیاری برای سنجش عدالت، امید و کارآمدی ساختارها. وقتی میزان خودکشی بالا می‌رود، به این معناست که نهادهای اجتماعی، اقتصادی، آموزشی و فرهنگی در ایفای نقش حمایتی خود ناکام مانده‌اند. این ناکامی، مسئله‌ای ملی است، نه روان‌شناختی صرف».
این روان‌پزشک گستره و تنوع عوامل خطر را نیز بسیار مهم ارزیابی می‌کند: «عوامل خطر خودکشی از فقر، بیکاری و تبعیض گرفته تا بحران خانواده، ناامنی شغلی، استرس تحصیلی و بی‌اعتمادی نهادی؛ هیچ‌یک از این عوامل در سطح فردی قابل درمان نیست. آنها نیازمند پاسخ‌های هماهنگ از سوی چند وزارتخانه و نهاد کلیدی‌اند. به همین دلیل، خودکشی در ایران باید در سطح «سلامت عمومی» تعریف شود؛ همان‌گونه که اپیدمی‌ها یا بحران‌های زیست‌محیطی تعریف می‌شوند. ضمن اینکه هزینه انسانی و اجتماعی بالا را هم باید مدنظر داشت. هر مورد خودکشی، خانواده‌ای را فرومی‌پاشد، جامعه‌ای محلی را متأثر می‌کند و احساس ناامنی روانی را در کل جامعه می‌گستراند. بار اقتصادی و انسانی ناشی از این پدیده، بسیار بیش از هزینه پیشگیری است. بی‌عملی در این حوزه، هزینه‌ای است که مستقیما از سرمایه انسانی کشور پرداخت می‌شود».
بازار


نظرات شما