پیام آذری - خراسان / ویدئویی از «علیرضا یونچی» کارآفرین و داور برنامه تلویزیونی «میدون» پربازدید شده که میگوید والدین باید شرایطی را فراهم کنند که بچهها از کودکی چالشهای معامله اقتصادی را یاد بگیرند؛ این توصیه چقدر دقیق است؟
یک کارآفرین موفق که چهره او بهخاطر حضور به عنوان داور در برنامه «میدون» شبکه 3 برایمان آشناست، در ویدئویی پربازدید از والدین می خواهد که «به بچههاتون رفتار اقتصادی یاد بدید؛ بذارید فضای معامله و تصمیمگیری مالی رو از نزدیک تجربه کنن». او از تجربه دوران نوجوانی خود هم میگوید که پدرش در ایام نوجوانی، قالیچهای به او سپرده و از او میخواهد آن را به بازار ببرد و بفروشد. نوجوان با ترس و تردید سه روز تمام تلاش میکند تا مشتری پیدا کند و بالاخره موفق میشود آن را بفروشد. سالها بعد میفهمد آن مشتری در واقع توسط پدرش فرستاده شده بود تا او مهارت معاملهگری و رویارویی با چالشهای بازار را بیاموزد. این روایت در نگاه اول الهامبخش است، پدری که میخواهد فرزندش از طریق تجربه عملی یاد بگیرد، نه از طریق حرف و نصیحت. اما از دید روانشناسی رشد و تربیت اقتصادی، سؤال مهمی مطرح میشود: آیا این روش در 14 سالگی و با چنین شکل غیرمستقیمی درست است؟ یادگیری اقتصادی، از چه سنی و با چه روشی میتواند مفید و موثر واقع شود؟
کودکان تازه از 12سالگی مفهوم ارزش را درک میکنند
بر اساس پژوهشهای روانشناسان رشد، کودکان در حدود 10 تا 12 سالگی تازه وارد مرحله تفکر انتزاعی میشوند و میتوانند مفاهیم نسبی ارزش، سود و زیان، یا صداقت در معامله را درک کنند. پیش از این سن، آموزش اقتصادی باید بازیمحور، ملموس و با مقادیر کوچک پول یا وسایل ساده باشد. در 14 سالگی، نوجوان از نظر شناختی قادر است تصمیمهای اقتصادی را تحلیل کند، اما هنوز از نظر هیجانی و اخلاقی، به حمایت و راهنمایی مستقیم نیاز دارد. اگر تجربهای مانند ماجرای قالیچه بدون آگاهی کامل او و با نوعی «آزمایش پنهانی» انجام شود، ممکن است پیامهای دوگانهای در ذهنش شکل بگیرد:
بازار ![]()
* آیا پدرم به من اعتماد داشت یا مرا امتحان کرد؟
* آیا معامله یعنی فریب دادن، یا صادق بودن؟
* آیا هدف از معامله فقط سود است، یا درک نیاز و اعتماد متقابل؟
از دید روانشناسی تربیتی، آموزش اقتصادی نباید با اضطراب، احساس فریب یا ترس از شکست همراه باشد. هدف، پرورش ذهن تحلیلگر و مسئولیتپذیر است، نه صرفاً یاد دادن مهارت فروش.
جنبه تحسین آمیز رفتار پدر این کارآفرین
در واقع میتوان گفت جنبهای از رفتار آن پدر قابل تحسین است که میخواسته فرزندش را از دنیای «محافظت بیش از حد» بیرون بیاورد و به او فرصت تجربه و تصمیمگیری بدهد. بسیاری از نوجوانان امروز حتی تا پایان دبیرستان هیچ تجربه واقعی از مسئولیت مالی ندارند و در نتیجه، در بزرگسالی درک درستی از ارزش پول یا مذاکره و معامله ندارند. پدر داستان، به شیوه خود تلاش کرده بود تا استقلال اقتصادی و اعتمادبهنفس فرزندش را رشد دهد. اما نکته مهم این است که تجربه خوب وقتی مفید است که نوجوان از معنا و هدف آن آگاه باشد. اگر نوجوان نمیداند در حال یادگیری است، تجربه میتواند تبدیل به استرس یا احساس شکست شود.
شیوه صحیح آموزش داد و ستد به نوجوانان
1- شروع کار با گفتوگو و مشارکت خانوادگی| درباره بودجه خانواده، خریدهای روزمره یا اولویتبندی نیازها با نوجوان خود صحبت کنید تا مفهوم «انتخاب و ارزش» را بیاموزد.
2- دادن مسئولیت مالی محدود| برای مثال خرید هفتگی خانه به او سپرده شود تا انجام دهد یا بودجه یک برنامه تفریحی را مدیریت کند.
3- تشویق به پسانداز هدفدار| بهجای پسانداز صرف، از نوجوان بخواهید هدفی مشخص داشته باشد (مثلاً خرید یک وسیله مورد علاقه) و مسیر دستیابی به آن را برنامهریزی کند.
4- تجربههای کوچک در محیط واقعی| شرکت در بازارچههای خیریه یا فروش محصولات دستساز، فرصتی است تا نوجوان مفهوم قیمتگذاری، اعتماد مشتری و اخلاق در معامله را در فضایی امن بیاموزد.
5- گفتوگو درباره صداقت و اعتماد در خرید و فروش| مهمتر از سود، درک این نکته است که رابطه اقتصادی بدون اعتماد پایدار نمیماند.
هدف فقط تربیت یک تاجر موفق نیست
در پایان باید گفت ماجرای پدر و قالیچه، هرچند با نیت خیر انجام شد، اما از دید روانشناسی تربیتی، بهتر است آموزشهای اقتصادی بهصورت شفاف، تدریجی و با مشارکت فعال نوجوان انجام شود. یادگیری از تجربه، زمانی ثمربخش است که نوجوان احساس کند در محیطی امن و همراه با اعتماد، در حال رشد و آزمون است، نه در حال امتحان شدن. به یاد داشته باشیم هدف از تربیت اقتصادی، پرورش «انسانی مسئول، باوجدان و خلاق» است، نه صرفاً یک فروشنده یا تاجر موفق. پدری که فرزندش را به بازار میفرستد، اگر در کنارش به او میآموزد که احترام، صداقت و فهم نیاز دیگران هم بخشی از معامله است، در واقع نه فقط مهارت مالی، بلکه اخلاق حرفهای را هم به او هدیه داده است.