پیام آذری - اعتماد / «چشماندازهای محتمل در تعاملات آینده ایران و غرب» عنوان یادداشت روز در روزنامه اعتماد به قلم عارف دهقاندار است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
تحرکات دیپلماتیک اخیر در منطقه و اروپا، به ویژه در پی سفر عباس عراقچی به فرانسه، در بستری صورت میگیرد که روابط ایران با کنشگران اصلی پرونده هستهای، چه در واشنگتن و چه در پایتختهای اروپایی، در دورهای از بیاعتمادی فزاینده قرار دارد. همزمان، سفر اخیر محمد بنسلمان به واشنگتن و انتشار گزارشهای رسانهای پیرامون نقش احتمالی عربستان در میانجیگری میان ایران و امریکا، فضای تازهای از گمانهزنی را در مورد پرونده هستهای ایران ایجاد کرده است. بخش مهمی از این گمانهها برمبنای ادعاهایی است که رسانههایی مانند الاخبار لبنان مطرح کردهاند؛ ادعاهایی که از واگذاری مدیریت یک مسیر میانجیگری از سوی کاخ سفید به ولیعهد سعودی سخن میگوید. اگرچه این روایتها الزاما تایید مستقیمی ندارند، اما آنچه مسلم است اینکه همزمانی سفر عراقچی به پاریس با رفتوآمدهای منطقهای او -ازجمله توقف در عمان- و همچنین اظهار تمایل دوباره آژانس بینالمللی انرژی اتمی به «تعامل» با ایران، همه نشاندهنده تغییراتی در سطح کنشهای دیپلماتیک است؛ تغییراتی که نمیتوان آنها را صرفا مجموعهای از تصادفهای دیپلماتیک دانست. در هفتههای اخیر، تحرکات عربی در رابطه با پرونده هستهای ایران به شکلی کمسابقه افزایش یافته است. از عمان تا قطر و از مصر تا عربستانسعودی، مجموعهای از کانالهای ارتباطی فعال شده است و هدف مشترک آنها جلوگیری از تشدید تنشها میان ایران، ایالاتمتحده و اسراییل است. عربستان که پس از توافقهای سال گذشته با تهران مسیر تازهای از همکاری نسبی را آغاز کرده، اکنون بنا بر ادعاهای رسانهای در موقعیتی قرار گرفته که امکان ایفای نقش میانجی به او نسبت داده میشود. زمانبندی نامه مسعود پزشکیان به بنسلمان پیش از سفر ولیعهد عربستان به واشنگتن نیز موجب تقویت گمانهها شده است؛ حتی اگر تهران مضمون این نامه را صرفا مرتبط با مسائل دوجانبه و حج معرفی کرده باشد، فضای منطقهای و رفتارهای اخیر دولت امریکا باعث شده روایتهایی از احتمال انتقال پیامهای سیاسی نیز شکل بگیرد. بخشی از تحلیلگران معتقدند این حجم از گمانهسازی بیشتر ناشی از خلأ اطلاعات رسمی است، اما همین خلأ خود نشانهای است از حساسیت وضعیت کنونی و احتمال وجود گفتوگوهایی خارج از چارچوبهای رسمی و اعلامشده. در همین مقطع، آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز به طور موازی سیگنالهایی درباره تمایل به بازگشت به یک چارچوب همکاری گستردهتر با تهران صادر کرده است. پس از قطعنامه شورای حکام علیه ایران -که عمدتا با نقشآفرینی تروییکای اروپایی و حمایت امریکا شکل گرفت- مدیرکل آژانس، رافائل گروسی، اعلام کرد که آژانس خواهان «تعامل کامل» با ایران برای ازسرگیری بازرسیهاست. این در حالی است که تهران، در واکنش به این قطعنامه، تفاهم شکلگرفته در قاهره میان عراقچی و گروسی را «کانلمیکن» اعلام کرد. سخنگوی وزارت خارجه ایران نیز تاکید کرده که ایران همکاری با آژانس را «در چارچوب NPT و قانون مصوب مجلس» ادامه میدهد و نیازی به میانجی ندارد. این دو موضع ظاهرا متضاد -یعنی از یکسو پایانیافتن تفاهم قبلی و ازسوی دیگر ادامه تعامل در یک چارچوب جدید- فضای مبهمی را تشکیل داده که میتواند محل آغاز چانهزنیهای جدید باشد. خود عراقچی پیشتر گفته بود ایران آمادگی دارد «ابتکاراتی در حوزه مذاکرات» داشته باشد، البته «مشروط بر حفظ حقوق مردم ایران». این گزاره، هرچند کلی، نشاندهنده باقیماندن یک ظرفیت بالقوه برای باز کردن مسیرهای تازه دیپلماتیک است، اما نمیتوان به آنها دل بست، چراکه تجربه تاریخی بیش از دو دهه مناقشه هستهای ایران، چیز دیگری را نشان میدهد.
زمینه اروپایی نیز در این روند اهمیت زیادی دارد. سفر عراقچی به پاریس نخستین سفر او به یکی از پایتختهای تروییکای اروپایی از زمان تصدی وزارت خارجه محسوب میشود و همین موضوع، آن را به رخدادی قابلتوجه تبدیل کرده است. روابط تهران با لندن، پاریس و برلین از سال 1401 تاکنون روندی رو به تیرگی داشته و در سال جاری میلادی بهویژه پس از جنگ 12 روزه و حملات اسراییل و امریکا به تاسیسات هستهای ایران، این تیرگی به مرحله بیسابقهای رسیده است، چراکه هیچ یک از این مقامات، نه تنها حملات علیه ایران را محکوم نکردند، بلکه بهطور ضمنی از آن حمایت نمودند. فعالشدن مکانیزم ماشه ازسوی اروپا، تلاش برای ارجاع دوباره پرونده ایران به شورای امنیت و قطعنامه اخیر شورای حکام، همه فشارهایی بودهاند که تهران آنها را «رفتارهای خصمانه» توصیف میکند. با این حال، پاریس نخستین پایتخت اروپایی است که اکنون میزبان وزیر خارجه ایران میشود، آنهم در شرایطی که فرانسه یکی از سفتوسختترین بازیگران پرونده هستهای ایران از سال 2002 تاکنون بوده است و معمولا نقش پلیس بد را در این پرونده ایفا نموده است. اینکه پاریس در چنین مقطعی دعوتنامه رسمی برای وزیر خارجه ایران ارسال میکند، میتواند نشانه آن باشد که اروپاییها نیز نسبت به مسیر فعلی تنشزایی و پیامدهای آن برای امنیت منطقهای و حتی امنیت انرژی اروپا نگران شدهاند. با وجود این، دستور کار واقعی این سفر هنوز در هالهای از ابهام است. وزارت خارجه ایران بخش عمدهای از محورهای گفتوگو با فرانسه را به مسائل دوجانبه و همچنین موضوعاتی مانند پیگیری وضعیت اتباع بازداشتشده ایرانی در فرانسه مرتبط دانسته و در بخش دیگری نیز بر ضرورت تبیین مواضع ایران درباره تحولات منطقه، حملات اسراییل، مسائل انسانی در غزه و لبنان و پرونده هستهای تاکید کرده است. از سوی دیگر، وزارت خارجه فرانسه صراحتا اعلام کرده که این سفر «فرصتی برای درخواست از ایران جهت ازسرگیری همکاری با آژانس» است. این دو موضع رسمی، هر چند متفاوت، اما مکمل فضایی هستند که نشان میدهد احتمالا گفتوگوها در پاریس محدود به مسائل دوجانبه نخواهد بود و موضوع هستهای در مرکز ثقل مذاکرات قرار میگیرد. افزون بر این، ادعاهای مربوط به نقش میانجیگری عربستان و احتمال شکلگیری یک کانال جدید مذاکراتی در پاریس، پیچیدگی معادله را افزایش میدهد. برخی تحلیلگران نسبت به اتکا به چنین روایتهایی هشدار میدهند، زیرا تجربه مذاکرات گذشته -از عمان تا قطر- نشان میدهد که هرگاه کانالی فعال بوده، تهران و واشنگتن ترجیح دادهاند آن را از نگاه رسانهها پنهان نگه دارند. با اینحال، برخی قرائن، ازجمله تحرکات همزمان عربستان، عمان و امریکا، همچنین اظهارات مقامات امریکایی که مدعیاند ایران «به دنبال توافق» است، موجب شکلگیری این روایت شده که شاید مجموعهای از پیامها از طریق بازیگران متعدد ردوبدل میشود. در همین چارچوب بود که دو مقام مطلع منطقهای به رسانههای غربی گفته بودند تهران از ریاض خواسته تا واشنگتن را برای احیای مذاکرات متوقفشده متقاعد کند. همزمان برخی چهرههای سیاسی در ایران ادعا کردهاند که رییسجمهور ایران از طریق بنسلمان پیامی به دولت امریکا منتقل کرده است؛ ادعایی که البته وزارت خارجه ایران رسما آن را تکذیب کرده، اما وجود این حجم از اظهارنظرهای متناقض خود نشانهای از پیچیدگی فضای کنونی است. در لایهای عمیقتر، سفر عراقچی به پاریس را باید در چارچوب فشارهای مضاعفی تحلیل کرد که در دو ماه گذشته از سوی آژانس و اروپا علیه برنامه هستهای ایران اعمال شده است. ایران پس از حملات به تاسیسات هستهای خود اعلام کرد که فعالیتهای غنیسازی در بخشهای آسیبدیده متوقف شده و از اینرو درخواست آژانس برای بازدید فوری را ناعادلانه میداند. اروپاییها اما این توقف فعالیت را دلیل کافی نمیدانند و معتقدند باید امکان راستیآزمایی فراهم شود. این اختلاف، در کنار تصویب قانون الزام دولت به تعلیق همکاری با آژانس بدون مجوز شورای عالی امنیت ملی، باعث شده فضای همکاری ایران و آژانس به مرحله شکنندهای برسد. از این منظر، سفر عراقچی به فرانسه میتواند تلاشی برای جلوگیری از ورود پرونده ایران به مرحلهای جدید از تقابل دیپلماتیک باشد؛ مرحلهای که در صورت ارجاع پرونده به شورای امنیت، هرچند با احتمال وتوی چین یا روسیه، اما میتواند هزینههای سیاسی و اقتصادی جدیدی را متوجه تهران کند. درنهایت، این سفر را باید بخشی از یک پویایی چندلایه تحلیل کرد که در آن سه روند همزمان جریان دارد: نخست، تلاش کشورهای عربی برای مهار یک جنگ احتمالی در منطقه؛ دوم، فشارهای فنی و سیاسی آژانس و اروپا برای بازگشت ایران به سطح بالاتری از شفافیت هستهای و سوم، گمانهزنیها درباره مسیرهای احتمالی گفتوگو میان ایران و امریکا. نکته اصلی آن است که هیچیک از این سه روند بهطور مستقل عمل نمیکنند و هر تحول در یکی از آنها میتواند بر دو روند دیگر اثر بگذارد. سفر عراقچی به پاریس -چه حامل پیامهای پنهان باشد و چه صرفا یک سفر دوجانبه- در بستری قرار دارد که مجموعهای از بحرانهای همزمان در سیاست منطقهای و جهانی به نقطه تراکم رسیدهاند.
بهره سخن
در جمعبندی این تحولات، چشمانداز دستیابی به هرگونه گشایش واقعی از مسیر سفر عراقچی به پاریس یا تحرکات ادعایی میانجیگرانه عربستان، بسیار محدود به نظر میرسد. چینش بازیگران، خصومت آشکار قدرتهای اروپایی پس از جنگ 12روزه و تداوم راهبرد فشار ازسوی امریکا و آژانس، همگی حاکی از آن است که حتی اگر ارتباطاتی برقرار شود، بعید است در این مرحله توان ایجاد یک مسیر پایدار مذاکره را داشته باشند. سابقه رفتاری اروپا و آژانس -از همراهی با مکانیزم ماشه تا سکوت در برابر حملات اسراییل و امریکا به تاسیسات هستهای ایران- نشان داده است که انتظار تغییر بنیادین در رویکرد نظارتی یا سیاسی آنها واقعبینانه نیست، بنابراین اتکا به این نهادها برای بازسازی اعتماد یا کاهش فشارهای سیاسی، همانقدر نامحتمل است که تصور شکلگیری یک کانال موثر از دل سازوکارهایی که دولتهای غربی در سالهای اخیر عملا بیاعتبار کردهاند. در چنین شرایطی، ورود ایران به همکاریهای گسترده و بیقید و شرط با آژانس و فراهم کردن امکان راستیآزمایی کامل، نه تنها فاقد بازده عملی است، بلکه میتواند زمینهساز آسیبپذیریهای راهبردی جدید نیز باشد؛ به ویژه در مقطعی که رفتار اسراییل نشان داده تداوم حملات پیشدستانه علیه زیرساختهای حیاتی ایران را بخشی از دکترین امنیتی خود میداند. حفظ سطحی از ابهام در فعالیتهای هستهای -در چارچوب موازین موجود و بدون عبور از خطوط حقوقی بینالمللی- میتواند تنها ابزار بازدارندهای باشد که در کوتاهمدت برای تهران باقی مانده است؛ ابزاری که در صورت تشدید رفتارهای تهاجمی اسراییل، امکان بازنگری در دکترین دفاعی را برای ایران حفظ میکند. از این منظر، واقعیت ژئوپلیتیکی کنونی بیش از آنکه نویدبخش توافق باشد، نشاندهنده ضرورت احتیاط راهبردی است؛ احتیاطی که شاید در آیندهای نهچندان دور برای ایران گریزی از آن وجود نداشته باشد.