پیام آذری - فرهیختگان / «خیانت و مکافات» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم سیدمهدی طالبی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
«ولادیمیر زلنسکی»، رئیسجمهور اوکراین از آینه عبرت در حال تبدیل شدن به تالار آینه است. زمانی به او افتخار میشد که موفق شده در برابر تهاجم روسیه از کشورش دفاع کند، اما واقعیت آن بود که زلنسکی با پیروی از آمریکا، کشورش را تبدیل به باتلاقی برای روسیه کرد تا واشنگتن به زیان اوکراینیها، سود کند. روزنامه آمریکایی «فایننشالتایمز» روز پنجشنبه گزارش کرد «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا، طرحی 28 مادهای برای آتش بس جنگ اوکراین آماده کرده که با خشم کییف و پایتختهای اروپایی مواجه شد. زلنسکی بهتزده و از سر ناچاری در سخنانی خطاب به مردم و نظامیان کشورش گفته اوکراین باید میان «حفظ عزت ملی» و «ازدستدادن بزرگترین شریک خارجی» یکی را انتخاب کند. او با مطرح کردن این موضوع، پرده جدیدی از اشتباه محاسباتی سیاستمداران را برملا کرده است؛ اوکراین برای حفظ استقلال خود باید در برابر هر قدرت متجاوزی میجنگید؛ اما آیا رویهای که غربگرایان پس از کودتای سال 2014 اجرا کردند، برای حفظ استقلال در برابر روسیه بود یا آنکه منافع اوکراین را نادیده گرفت و توانمندی این کشور را در اختیار غرب قرار داد؟ حالا بهتر میتواد به این سؤال پاسخ داد. آمریکا، نهتنها اوکراین، بلکه حیثیت اروپا را پشت ویترین گذاشته و به روسیه و دیگرانی میفروشد تا بتواند در معادلات در حال شکلگیری جهانی، جایگاه خود را مستحکمتر کند. اگر کودتاچیان 2014 آرام میماندند، دولت وقت اوکراین قادر به مدیریت و حفظ استقلال کشور میشد. غرب گرایان، دولت وقت را به روسگرایی متهم میکردند، اما همان دولت نسبت به نفوذ روسها حساس بود و روابط درحال توسعهای با اروپا داشت. آمریکا و عدهای در قاره سبز اما اوکراین را به عنوان هیزمی برای آتش زدن رقیب جهانی خود میدیدند؛ نه کشوری که مراقب استقلال خود است. نتیجه سرنگونی دولت قانونی اوکراین در سال 2014 که با اردوکشی خیابانی و سپس کشتار برخی از مردم و کارگران منجر به قبضه قدرت در دستان عوامل غرب شد، امروز به پشیمانی بزرگی تبدیل شده است. اوکراین به چیزی شبیه سودان تبدیل شده است؛ درحالیکه آن یکی در قاره فقیر و عمدتاً بیثبات آفریقا واقع شده و این یکی در اروپا.
نکات
در خصوص طرح ترامپ نکات ذیل اهمیت دارند:
بازار ![]()
1- یکی از موارد طرح ترامپ، برگزاری گفتوگو بین روسیه و ناتو با میانجیگری آمریکاست. آمریکا خود رهبری ناتو را برعهده دارد و بزرگترین حامی نظامی اوکراین در جنگ بوده و میانجیگریاش بین ناتو و روسیه قدری نامعمول است.
آمریکا در جریان جنگ 12 روزه ایران و رژیم صهیونیستی رفتار مشابهی را در پیش گرفت و علیرغم آنکه ایران را بمباران کرد، قصد داشت جایگاهی میانجیگرانه برای خود بسازد.
واشنگتن پیشازاین بهویژه در درگیریهای فلسطین این رویه را اجرا کرده بود؛ اما در دوره ترامپ این مسئله بسیار پررنگ شده است.
2- پس از فروپاشی شوروی، ناتو قول و قرارهای خود برای حرکت نکردن به سمت شرق را زیرپا گذاشت و قدم به قدم به خاک روسیه نزدیک شد. این روند باعث شد اوکراین، به عنوان آخرین حلقه از منطقهای که قرار بود مابین مسکو و غرب حائل باشد، مورد طمع ناتو قرار گیرد. روسها اما این بار کوتاه نیامدند؛ زیرا جایگاه اوکراین با دیگر دولتهای بلوک شرق که به عضویت ناتو درآمده بودند، تفاوت داشت. قرار است حائل بودن اوکراین مابین روسیه و ناتو تثبیت شود، اما نمیتوان تغییرات رخداده را نادیده گرفت. اوکراین از منطقه بیطرف به باتلاق برای مسکو تبدیل شده است.
3- طبق طرح قرار است اوکراین در قانون اساسی و ناتو در اساسنامه خود بندهایی برای ممنوعیت عضویت کییف در این سازمان اضافه کنند. این مسئله نشان میدهد اوکراین از نظر نظامی به غرب ملحق نمیشود. در طرف مقابل این ممنوعیت شامل ساختارهای سیاسی غرب نشده و احتمال دارد اوکراین به تدریج وارد اتحادیه اروپا شود. اگر روسها در توافق صلح این بند را بپذیرند، امیدواریشان برای جلوگیری از عضویت اوکراین در اتحادیه، رد این عضویت توسط کشورهایی مانند مجارستان و اسلواکی است. دولتهای کنونی این دو کشور به روسیه نزدیکاند. اتحادیه اروپا برخی اقدامات خود را با اجماع اتخاذ میکند که مستلزم موافقت تمام اعضا است و حتی مخالفت یک عضو آن را ناکام میگذارد. برایناساس مخالفت این دو کشور برای جلوگیری از عضویت اوکراین در اتحادیه مؤثر است. این امیدواری روسها البته در آینده میتواند مبدل به شکست شود؛ زیرا اروپا میتواند سیاست اجماعی را کنار بگذارد و یا آنکه دولتهای مجارستان و اسلواکی طی چند سال آتی تغییر کرده و راه اوکراین هموار شود.
4- این طرح بدون دخالت دادن اروپا مورد مذاکره قرار گرفته، تدوین شده و به رسانهها راه یافته است. آمریکا و روسیه در کنار گذاشتن قاره سبز در معادلات کلان اتفاق نظر نشان دادهاند. تنها فضای مانوری که در برابر اروپا قرار دارد، بازی با راههای مختلف برای ایجاد برخی تغییرات در طرح است.
5- خارج کردن آمریکا از جنگهای بی پایان، شعار ترامپ برای تحت تأثیر قرار دادن محیط داخلی آمریکا بود. ترامپ پس از ورود به کاخ سفید این شعار را برای محبوبیت در جهان توسعه داده و خود را یک ناجی برای همه مردم معرفی کرد. در این میان برای رئیسجمهور آمریکا، دلایل داخلی اهمیت بیشتری دارند. آنچه در داخل برای شهروندان مهم است، کشیدهنشدن واشنگتن به جنگهاست و در درجه بعدی شاید عدم وقوع جنگ میان دیگر کشورها برایشان یک آرمان دست چندم باشد. ازاینرو جنگ اوکراین و غزه که آمریکا یک طرف جنگ بود حساسیت مردم آمریکا را برانگیخت تا دولتشان بار دیگر به باتلاق جنگ فرونرود. توقف جنگ در اوکراین وعده انتخاباتی ترامپ و نگرانی مردم آمریکاست.
6- برای اوکراین هیچکدام از بندها به اندازه موارد ارضی و نظامی اهمیت ندارند. روسیه در سال 2014 شبه جزیره کریمه را که یک استان در قالب سرزمینی اوکراین است، به خاک خود ملحق کرد. با وقوع جنگ، روسها 4 استان دیگر شامل دونتسک، لوهانسک، زاپروژیا و خرسون را نیز به خاک خود ملحق کردند. با تسلط روسها بر این 5 استان، 20 درصد از وسعت اوکراین و بخش قابل توجهی از جمعیت، منابع معدنی و سواحل این کشور از دست میرود.
موضوع مهم دیگر نصفشدن نفرات ارتش 700 تا 800 هزار نفری اوکراین است. اطلاعات دیگری نشان میدهند مبنا نصف شدن تعداد اعضای ارتش نیست؛ بلکه باید نفرات آن به میزان قبل از جنگ برسد که 250 هزار نفر در ارتش اوکراین خدمت میکردند؛ در این صورت ابعاد ارتش یک سوم خواهد شد. همزمان با کاهش نفرات باید از حجم تسلیحات اوکراین کاسته شود.
7- یک هفته قبل از اعلام رسانهای طرح ترامپ، فرانسه و اوکراین با حضور روسای جمهور دو کشور، قرار دادی برای فروش 100 جنگنده رافائل امضا کردند. این قرارداد بزرگترین فروش خارجی این جنگنده گران قیمت فرانسوی است. به نظر میرسد این اقدام واکنشی پیشدستانه به اعلام قریب الوقوع طرح ترامپ بوده است.
جایگاه لهستان
قرار است ناتو قوایی را در لهستان برای حفاظت از آتشبس مستقر کند. این استقرار یکی از تضمینهایی است تا در صورت نقض توافق از سوی روسیه، ناتو بلافاصله پاسخ دهد. مسلحکردن خاک لهستان مورد اعتراض روسها بود و حالا در قالب طرح آتشبس به آنها غالب میشود. این اقدام به عبارتی یک بهانه، برای مشروع ساختن تبدیلکردن لهستان به سنگری قوی در برابر روسیه است. لهستان با تبدیل شدن به خط مقدم نبرد با روسیه چهار وظیفه عمده خواهد داشت:
الف) پشتیبانی از سه جمهوری بالتیکی
لیتوانی، استونی و لتونی، سه جمهوری کوچک بالتیکی هستند که پیشازاین جزء شوروی بودند. این سه کشور به عضویت ناتو درآمدهاند؛ اما تهدیداتی علیه آنها وجود دارد. این سه کشور از همه لحاظ کوچک تلقی میشوند؛ وسعت، جمعیت، اقتصاد و قدرت نظامی. از سوی دیگر برای روسها از چند جنبه حیثیتیاند؛ جزء شوروی بودهاند، به مناطق اصلی روسیه نزدیکاند و بین دو منطقه روسیه فاصله انداختهاند. فاصله مسکو پایتخت با لتونی 600 کیلومتر و فاصله سنپطرزبورگ دومین شهر مهم با استونی تنها 300 کیلومتر است. همچنین این سه جمهوری بین خاک اصلی روسیه و استان برون بوم کالینینگراد فاصله انداختهاند. اتصال به کالینینگراد، دورکردن تهدید از شهرهای مهم، اهمیت حیثیتی و ضعفهای ذاتی سه جمهوری بالتیکی، عاملیاند که آنها را در معرض خطر قرار دادهاند. تنها کشوری که با این سه جمهوری از طریق لیتوانی مرز زمینی دارد، لهستان است. اگر ناتو بخواهد به هرگونه تحولی در این منطقه از نظر نظامی واکنش نشان دهد، نیازمند استقرار در خاک لهستان است.
ب)پشتیبانی از اوکراین
همان نقشی را که از لهستان در سناریوهای تنش احتمالی در بالتیک توقع میرود، این کشور در جنگ با اوکراین ایفا کرد. از نظربندی و زمینی لهستان تدارکات ناتو را دریافت و از طریق مرز زمینی به اوکراین منتقل میکند. ازاینرو لهستان بهطورکلی نقطه ثقل ناتو برای مقابله با روسیه و مرکز پشتیبانی خطوط مقدم آن است.
ج)مهار بلاروس بهعنوان عامل روسیه
بلاروس به عامل روسیه در شرق اروپا تبدیل شده و در جنگ نظامی و هیبریدی این کشور علیه غرب نقشی بزرگ دارد. روسیه در اوایل حمله به اوکراین، برای تهاجم از چند جهت، نیازمند حمله به اوکراین از طریق خاک بلاروس بود و این حرکت انجام شد. با این نقشآفرینی احتمال حمله متقابل ناتو به بلاروس بالا رفت؛ زیرا این کشور در درون ائتلافی نظامی قرار نداشت و فاقد سلاح هستهای بود. روسها برای جلوگیری از این اتفاق، سلاحهای هستهای تاکتیکی خود را در بلاروس مستقر کردند. پیش از جنگ بلاروس با تبدیل شدن به سرپل مهاجرت از آسیا و آفریقا به اروپا باعث بروز مشکلاتی در قاره سبز شده بود.
د)ناامنسازی مؤثر بالتیک برای روسیه
تبدیل شدن لهستان به پادگان نیروها و انبار سلاح و مهمات ناتو، دریای بالتیک را برای روسیه ناامنتر میکند. تنها ساحلی از میتوانند روسیه را به دریاهای جهانی متصل کنند، در دریای بالتیک قرار دارند؛ هرچند باید دریای سیاه را نیز در نظر گرفت؛ اما این دریا از طریق تنگه داردانل که به ترکیه تعلق دارد، به آبهای آزاد راه مییابد.